مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ - Sunday 13 Oct 2024
محتوا
پاسخ به ادعاهای مظفر شاهدی درباره نهضت جنگل

پاسخ به ادعاهای مظفر شاهدی درباره نهضت جنگل

میثم عبدالهی
آقای مظفر شاهدی به تازگی درباره تجزیه طلبی نهضت جنگل، ادعاهایی کرده که در این مقاله به آنها پاسخ داده شده است. این یادداشت در پنج پخش تنظیم شده است: ۱٫ درج متن دو نوشته جدید آقای مظفر شاهدی در صفحه شخصی اش در فیس بوک. ۲٫ معرفی آقای مظفر شاهدی و بیان و نقد آرای وی در فضای مجازی…

چهارشنبه 30 دسامبر 2020 - 19:13

میثم عبدالهی

 

آقای مظفر شاهدی به تازگی درباره تجزیه طلبی نهضت جنگل، ادعاهایی کرده که در این مقاله به آنها پاسخ داده شده است. این یادداشت در پنج پخش تنظیم شده است: ۱٫ درج متن دو نوشته جدید آقای مظفر شاهدی در صفحه شخصی اش در فیس بوک. ۲٫ معرفی آقای مظفر شاهدی و بیان و نقد آرای وی در فضای مجازی. ۳٫ سابقه ایجاد شبهات در صد ساله اخیر درباره میرزا کوچک و نهضت جنگل. ۴٫ پاسخ به اشکالات دو یادداشت آقای شاهدی. ۵٫ پاسخ به شبهه تجزیه طلبی.

 

دو نوشته جدید آقای مظفر شاهدی در صفحه شخصی اش در فیس بوک:

بدون هیچ سخن و تحلیل و پیش فرض های ذهنی، دو نوشته جدید آقای مظفر شاهدی، محقق تاریخ معاصر، درباره روحانی مجاهد شهید میرزا کوچک جنگلی و نهضت جنگل را با دقت بخوانیم. این دو متن، هیچ گونه ویرایشی نشده است و عینا از صفحه شخصی اش در فیس بوک نقل گردیده است.

تصویر

متن کامل نوشته اول:

«۱۱ آذر ۱۳۹۹، نودونهمین سالروز قتل میرزاکوچک خان جنگلی است. نمی دانم چرا در بسیاری از تاریخنگاریها، از حرکت عصیانگرانه او در گیلان با عنوانهای ستایش آمیز «نهضت» و «قیام»! یاد می شود؟ احتمالا قیام دون کیشوت وار علیه تمامیت ارضی کشور!! خود من که فکر می کنم، ما (یعنی ما مردم ایران) شانس آوردیم که، در آن برهه بسیار حساس و خطرناک (که کمونیستهای ایرانی با کمک ارتش سرخ با قال گذاشتن میرزای ببو، دامنه سلطه خود را بر گیلان و مناطق اطراف تحکیم می کردند)، فردی به نام رضاخان سردار سپه، با دستور و حمایت قاطع دولت مرکزی و البته مجلس شورای ملی (از جمله سیدحسن مدرس)، تقریبا به سرعت متجاسرین گیلان را سرکوب کرد. خوب باید عرض کنم، اقدامات رضاخان (وزیر جنگ، فرمانده کل قوا و سپس نخست وزیر) در سرکوب متجاسرین در گوشه کنار کشور (در گیلان، در مازندران، در خراسان، در آذربایجان، در لرستان و غرب کشور، در خوزستان)، از حمایت قاطع و تمام و کمال مجلس شورای ملی و البته مردم ایران برخوردار بود.» (فیس بوک مظفر شاهدی، سه شنبه ۱۱ آذر ۱۳۹۹ـ ۱ دسامبر ۲۰۲۰م، ساعت ۲۳:۴۰، به آدرس: https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2951491705084038)

تصویر

متن کامل نوشته دوم:

«تا الان در باره حضرت ایشان صدها کتاب و مقاله و یادداشت و مصاحبه و سمینار و جلسه سخنرانی و بزرگداشت برگزار شده و الی ماشالله تبلیغات دیگر صورت گرفته است؛ بدون این که بالاخره روشن شود ایشان چه تخم دوزرده ای کرده و چه نقشی در دفاع از این کشور ایفا نموده است! فقط تکرار بی مزه و آزاردهنده واژه میرزا میرزا میرزا….! ایشان تنها عاملی که باعث شده همچنان در تاریخ حکومت محور روزگار ما بدرخشد! سرکوبی و قتلش به دستور رضاخان سردارسپه بوده! وگرنه خود من که جز ندانم کاری، خیره سری و به خطر انداختن استقلال و تمامیت ارضی کشور نکته مثبت! دیگری در نهضت تحت هدایت اوشان دستگیرم نشده است! اگر برای رضاخان فقط یک اقدام مثبت هم در نظر بگیریم همین پایان دادن به جداسری جنگلیها، خیابانیها، پسیانها و سمیتقوها، خزعلها و امثالهم است!» (فیس بوک مظفر شاهدی، پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ـ ۳ دسامبر ۲۰۲۰م، ساعت ۱۰:۳۵، به آدرس: https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2952723511627524)

 

معرفی آقای مظفر شاهدی

آقای مظفر شاهدی را دورادور به عنوان یک شخصیت علمی و محقق تاریخ معاصر می شناختم و برخی کتابهایش را دیده بودم و کتابهایی دارد که بعضا مفید هم هست و مطالب خوب و مفیدی در آنها یافت می شود. اخیر از حیث فکری دچار تغییراتی شده که ظاهرا با پیشینه وی در تنافی است.

طبق سنت جاری سالهای اخیر، ابتدا غرضم نوشتن یادداشت، فقط نقد ادعاهای آقای شاهدی درباره تجزیه طلبی نهضت جنگل بود و تقریبا از نظرات دیگر وی اطلاعی نداشتم و او را چندان نمی شناختم، ولی تناقضی که نسبت به او وجود داشت که از یک طرف یک شخصیت علمی بود و از طرف دیگر سخنانی از جنس سلبریتیهای کم مایه بیان کرده، باعث شد که درباره او جستجویی کنم و نظراتش را ببینم. سراغ وبلاگ شخصی وی و سپس سایر صفحاتش در فضای مجازی رفتم و تقریبا فعال ترین آنها صفحه فیس بوکش (https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/) بود. وقتی نوشته های اخیر وی را خواندم، بسیار تاسف خوردم که چرا چنین شخص محققی به اینجا می رسد که چنین مواضع سخیف و سستی درباره اوضاع کشور و مسائل جاری کشور بگیرد؟

وی سالها از رانت اطلاعاتی و اسنادی برخوردار بوده و با مراکز اسنادی بزرگ کشور ارتباط داشته است. او از سال ۱۳۷۴ کارمند و پژوهشگر موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (پژوهشکده تاریخ معاصر) است ولی بیشتر کتابهایش را موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی چاپ کرده و از آنها پروژه می گیرد. همچنین برخی از کتابهایش را مرکز اسناد وزارت خارجه و نیز پژوهشکده پولی و بانکی (وابسته به بانک مرکزی) چاپ کردده و به تازگی پایش به موسسه حفظ و نشر آثار امام هم باز شده و دکان چند نبش باز کرده است. جانباز ۵ درصد است و از این رانت برای رفتن به دانشگاه و کارمندی و سایر مزایای آن، تا جای ممکن استفاده کرده ولی ژست اپوزوسیون می گیرد و به انقلاب اسلامی طعنه می زند و تمسخر می کند.

این شخص در فیس بوکش، نکاتی را گفته که هم از حیث ساختار و هم از حیث محتوا دچار ایراد است. ادبیاتی که به کار رفته عجیب است و از واژگان چاله میدانی استفاده شده که از یک محقق و نویسنده باسابقه بعید است. در این یادداشت ها، اولیات نگارش متن رعایت نشده و فعل و فاعل و مفعول و ساختار جمله مشخص نیست و باورش برایم سخت بود که اینها واقعا از وی باشد.

حرفهای متحجرانه و زشتی را در فیس بوکش گفته است، ای کاش ظاهرِ سبک نگارش علمی را رعایت می کرد و همچون سلبریتیها و آدم های کم سواد پرادعا، سخن نمی گفت و ادعاهای بدون دلیل نمی کرد. ای کاش به آدمهای بی سواد و کم ارزش و ابله سیاسی اقتدا نمی کرد و راه آنها در کوبیدن منافع ملی و تخریب شخصیتهای سالم را در پیش نمی گرفت. شایسته بود حداقل ظاهر علمی را حفظ می کرد و در صفحه فیس بوکش با طعن و تمخسر و درج شوخی های زننده، با مسائل مواجه نمی شد. ارتجاع و بازگشت به عقب، و بیان سخنان سست و سطحی، از چنین افرادی که محقق هستند، بسیار ناراحت کننده است، اما امر جدیدی نیست و در تاریخ معاصر ایران، افراد زیادی وجود داشته اند که زمانی دارای اندیشه سالمی بودند ولی کم کم به تدریج دچار تغییر شدند و در نهایت دچار استحاله فکری شدند.

مواضعش از حیث فکری، برای تخریب اسلام و انقلاب اسلامی است و چه با صرحت و چه با کنایه، در تخریب وجهه انقلاب اسلامی تلاش می کند. مواضعش اصلاح طلبانه است و همان خط فکری را بیان می کند و البته جاهایی از آنها هم جلوتر می رود و ساختارشکنانه سخن می گوید. در سخنانش منافع ملی را در نظر نمی گیرد بلکه منافع حناجی و طیفی اصلاح طلبان را دنبال می کند، طیفی از همینها، زیر مطالبش نظر می گذارند و او را تایید و تشویق می کنند و او را به ادامه این مسیر ترغیب می کنند. خطی که به طور عمده در فیس بوک دنبال می کند، شامل این موارد است: ۱٫ تخریب آرمانهای انقلاب اسلامی ۲٫ طعن و توهین نسبت به رهبری ۳٫ بزک چهره آمریکا و مذاکره با شیطان بزرگ ۴٫ تطهیر چهره رژیم اشغالگر فلسطین ۵٫ حمله به شخصیتهای تاریخی که مورد قبول انقلاب اسلامی هستند و از مفاخر ملی به شمار می روند.

به عنوان نمونه، برخی از مصادیق خط فکری وی در فیس بوکش، بیان می شود:

  1. توهین به رهبر معظم انقلاب اسلامی و بزک کردن چهره آمریکا: طعن و توهین نسبت به رهبر معظم انقلاب از مسائل رایج است که فقط یک نمونه، نقل می شود. وی متنی درباره رابطه ایران و آمریکا و مذاکرات در روز ۳۰ نوامبر ۲۰۲۰م، منتشر کرده و در آن نسبت وقیحانه و شرم آوری را به رهبر معظم انقلاب اسلامی داده است که قلم از درج آن شرم دارد ولی به ناچار برای معرفی این شخص، نقل می شود. نیز مبارزه با آمریکا و شیطان بزرگ بودن آمریکا، از مهمترین آرمانها و شعارهای نهضت امام خمینی(ره) از سال ۱۳۴۱ تا کنون به شمار می رود و در این متن، مورد تخریب قرار گرفته است بلکه آمریکا را یک مراد و حتی یک معشوق، ترسیم کرده است! (فیس بوک مظفر شاهدی، روز ۳۰ نوامبر ۲۰۲۰م، ساعت ۹:۴۹ صبح. به آدرس: https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2950118191888056)

وی می گوید که مشکل روابط ایران و آمریکا، ترامپ یا بایدن یا هر فرد و جریان دیگری نیست بلکه صرفا مقام معظم رهبری است که نمی خواهد این رابطه به حالت عادی برگردد: «به نظر من، مشکل روابط ایران و آمریکا، ترامپ یا بایدن یا هر فرد، جریان یا کشور دیگری نیست؛ که اگر هم تصور می کنیم هست، فقط در نقش دستاویز و بهانه ایفای نقش می کنند. مساله بزرگ و بلکه اصلی ما این است که مقام معظم رهبری ما، لااقل در این برهه زمانی و تا اطلاع ثانوی، اون ته ته دلشان به هیچوجه راضی نیستند رابطه سیاسی و غیرسیاسی ایران و آمریکا و در درجه بعد، ایران و جهان غرب، به حالت عادی برگردد.»!!

وی بدون بیان جنایات ۶۷ ساله آمریکا علیه ملت ایران به بزک کردن چهره آمریکا پراخته و آن را یک کشور منطقی معرفی کرده که هیچ ایراد و اشکالی ندارد و صرفا اشکال از سمت ایران بوده است! او رهبری را یک آدمی دانسته که بدون هیچ دلیل منطقی ای، مخالف عادی شدن رابطه با آمریکاست: «به همین دلیل، هم ایشان و هم کسان و جریانهایی که از ایشان تبعیت تمام و کمال داشته و دارند، همواره علاقمند هستند افرادی از جنس و قماش همین ترامپ رییس جمهور آمریکا باشند تا هزینه اجتماعی و سیاسی پرتنش ماندن رابطه ایران و آمریکا، مستقیما، متوجه معظم له نشود.»!

وی نگاهی احمقانه و همراه با بلاهت نسبت به جو بایدن ارائه می دهد، در حالی که جو بایدن در مبارزات انتخاباتی اش تا کنون هیچ روی خوشی نسبت به ایران نشان نداده و مشی دشمنی و کینه توزی نسبت به ملت ایران را در پیش گرفته و گفته که برجام کافی نیست و باید برای برنامه های موشکی و منطقه ای ایران هم در توافق گنجانده شود و به ملت ایران تحمیل شود! او جو بایدن را شخصی بدون هیچ دشمنی با ایران و فردی ایرانگرا معرفی کرده که اگر در آمریکا سر کار بیاید، رهبر معظم انقلاب و نیروهای وابسته به او، به هر دستاویز و بهانه خودساخته و غیرساخته ای متوسل خواهند شد تا مانع از تنش زدایی در روابط ایران و آمریکا شوند! نوع نگاه کینه توزانه وی نسبت به انقلاب اسلامی و رهبری آن و در مقابل آن، نوع نگاه ارادتمندانه وی به دولت خبیث آمریکا آشکار است: «در غیر این صورت، جوبایدن که بماند! حتی اگر ایرانگراترین فرد هم در راس کاخ سفید قرار گیرد، به هر دستاویز و بهانه خودساخته و غیرساخته ای متوسل خواهند شد تا مانع از تنش زدایی در روابط ایران و آمریکا شوند.»

وی به خیانت و عهدشکنی مکرر آمریکا و اروپا، چه در برجام و بی اثر کردن برجام و چه در طول تقریبا بیست سال مذاکرات هسته ای اشاره هم نمی کند که این مذاکرات چه فایده ای داشته و چه مشکلی از روی دوش ملت ایران برداشته است و چه فایده اقتصادی برای ملت ایران داشت؟ این فاجعه اقصادی در کشور، حاصل برجام و دولت تدبیر و امید است که مدیریت کشور را رها کردند و صرفا به مذاکره امید بستند و به دروغ، همه چیز کشور از آب خوردن تا اقتصاد و محیط زیست را به مذاکره و برجام گره زدند، الان که جنازه برجام شکست خورده و بی خاصیت، حدود ۴ سال است که گوشه ای افتاده، دیگر از آن سخنان طوفانی در مدح برجام و مذاکره خبری نیست و هر روز خبر شکست جدیدی از برجام می رسد، و اوضاع اقتصادی را به اینجا رساندند بدون اینکه مسئولیت این فاجعه را قبول کنند و راه اشتباهی که آمده بودند، برگردند و جبران کنند، هنوز همان مسیر غلط و شکست خورده را دارند ادامه می دهند و این مردم هستند که زیر مصائب اقتصادی دولت روحانی دارند کمر خم می کنند. وقتی تجربه تلخ ۷ سااله شکست خورده برجام و اعتماد به غرب و خصوصا آمریکا پیش روی ملت ماست و هیچ فایده ای برای کشور نداشت، بلکه سراسر خسارت و تحقیر، به همراه حفظ کردن تحریمها بود، کدام عقل، می پذیرد که همین راه شکست خورده ۷ و نیم سال اخیر را ادامه دهیم و همچنان همین راه را برویم. کسانی که در چنین شرایطی، به ادامه دادن این مسیر شکست خورده، اصرار می کنند، یا خائن اند و دنبال منافع غرب هستند؛ یا منافع ملی را در نظر نداشته و دنبال منافع حزبی و قبیله ای و باندی خودشان هستند و حاضرند که همین مسیر فاجعه اقتصادی و فشار روی مردم ادامه داشته باشند و تغییری در این خط داده نشود و روز به روز اوضاع اقتصادی بدتر شود.

آقای مدعی، چیزی درباره کوتاه آمدن های رهبری درباره مذاکره با شیطان بزرگ که یک تابو به شمار می رفت، چیزی نگفته است، و نیز نگفته که رهبری علی رغم اینکه مذاکره با آمریکا را بی فایده می دانستند ولی باز به خاطر رای مردم به روحانی و مذاکره با آمریکا، پذیرفتند که این مذاکره صورت بگیرد و خطوط قرمزی هم برای توافق مشخص کردند. ولی حضرات ذوق زده، منافع ملی را هم در نظر نگرفتند و شروط رهبری را هم زیر پا گذاشتند و توافقی را به کشور تحمیل کردند که فاجعه بود. ایران به تمام تعهداتش عمل کرد و غربیها از جمله آمریکا به همین قرارداد هم عمل نکردند و آمریکا هم بعدا زیر توافق کرد و از آن خارج شد! آقای مدعی برای تطهیر آمریکا و غرب، به رهبری دروغ بسته است.

وی در ادامه رهبر معظم انقلاب را فردی لجوج و غیر منطقی ترسیم کرده که بدون هیچ دلیلی با آمریکا مخالفت می کند و برای این مسئله به هر بهانه ای چنگ می زند، تا مانع از تنش زدایی در روابط ایران و غرب شوند! و تا زمانی که اراده این کار در رهبری وجود نداشته باشد، این روابط عادی نخواهد شد: «حاصل اینکه، تا زمانی که، آن «اراده لازم» در مقام رهبری ما برای عادی سازی ر‌وابط سیاسی ایران با آمریکا و غرب شکل نگیرد، حتی اگر تمام جهان هم بسیج شوند، نمی توانند، مسیر تنش آلود قبلی و کنونی روابط ایران و آمریکا را اصلاح نمایند. به همین دلیل، تصور می کنم، در دوره پساترامپ هم، بهانه ها و دستاویزها و امااگرهای رنگارنگ تری تراشیده خواهد شد، تا رابطه فیمابین ایران و آمریکا همچنان تنش آلود باقی بماند.»

وی در پایان بدون اینکه به گرگ صفتی و درنده خویی آمریکاییها در مذاکرات اشاره کند، وقیحانه می گوید تا زمانی که مقام معظم رهبری، کشتیبان است نباید منتظر کاهش درگیری میان ایران و آمریکا و عادی شدن روابط دو کشور بمانیم: «اگر نظر مرا بخواهید، می گویم، تا زمانی که، مقام معظم رهبری، ابرکشتی سیاست کلان خارجی و داخلی ایران را هدایت می کنند، مطلقا نباید منتظر کاهش تنش میان ایران و آمریکا و عادی شدن روابط دو کشور بمانیم.»

او همسو با سایر اصلاح طلبان، همچنان بر لزوم تجربه شکست خورده برجام و مذاکره با آمریکا که این اوضاع اقتصادی و دلار ۳۱ هزار تومانی و افزایش سرسام آور قیمت کالاها اصرار می کند. آمریکا مانند یک گرگ تیزدندان لحظه ای ملت را در طول حدود ۷۰ سال اخیر آرام نگذاشته و دائم در حال دخالت مستقیم و غیرمستقیم در امور داخلی ایران و تلاش برای غارت همه جانبه اقتصادی ملت ایران است، از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲، استقرار دیکتاتوری پهلوی دوم و حمایت از آن، تاسیس ساواک و کمک به سرکوبی مخالفان داخلی، غارت منابع نفتی ایران، تحمیل کاپیتولاسیون، استقرار مستشاران نظامی آمریکایی در ایران و نقض استقلال ایران، تحمیل کشتار و جنگ و ترور به ملت ایران، ساقط کردن هواپیمای مسافری ایرانی و ساقط کردن ناوچه های ایرانی در اواخر جنگ، وضع تحریم های فلج کننده توسط دولت آمریکا، ایجاد فتنه های مختلف در داخل که مهمترین آنها در ۷۸ و ۸۸ بود، نقض مکرر برجام چه از سوی اوباما و چه از سوی ترامپ و بی اثر کردن برجام و وضع مجدد تحریمها و خروج از برجام و در نهایت ترور حاج قاسم سلیمانی و حمایت از ترور دانشمندان هسته ای خصوصا شهید فخری زاده فهرست اجمالی از جنایات آمریکا در قبال مردم ایران است. علی رغم وجود این سابقه، اعتماد به آمریکا و تطهیر آن، خیانت به منافع ملی مردم ایران و تمام ملت های مستقل دنیا به شمار می رود که توسط آقای مدعی بارها تکرار شده.

  1. زیر سوال بردن آرمان نابودی اسرائیل و آزادسازی قدس شریف: وی برای ترور و شهادت دانشمند هسته ای کشورمان، شهید محسن فخری زاده در روز ۷ آذر ۱۳۹۹ به دست عوامل اسرائیل، متنی طولانی در روز ۲۹ نوامبر ۲۰۲۰م، منتشر کرد و در آن، گزارشی جعلی از جزئیات آن ترور را درج کرده و در ضمن آن به خودتحقیری پرداخته و نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی را ضعیف دانست و تحقیر ملت ایران را نتیجه این ترور بیان کرد. او به ماجرای حمله ترویستی به رژه هفته دفاع مقدس در اهواز و سپس حمله داعش به مجلس شورای اسلامی پرداخته و در آنها از تحقیر و تمسخر نیروهای امنیتی هم پرهیز نکرده است. وی تنها کسی که در این ماجرا بی گناه دانسته و آن را محکوم نکرده، اسرائیل و عوامل ترور و مزدوران این رژیم بوده است و مطلقا در محکومیت این جنایت سبعانه اسرائیل، هیچ حرفی نزده است!

وی نتیجه ای که که از این آسمان و ریسمان بافتن، گرفته، بسیار عجیب است و حرف دل آمریکا و اسرائیل است و نابودی رژیم اشغال قدس را زیر سوال برده و جمهوری اسلامی را کوچک تر از آن دانسته که بتواند رژیم جعلی اسرائیل را نابود کند: «شما از یک طرف، وعده مبارزه با و بلکه از میان بردنِ اسرائیل را می‌دهید و از سوی دیگر، چنان در خواب و غفلت هستید که، یک تیم (تیم که چه عرض کنم، باید گفت یک لشکر مجهز!) تروریستی، در روز روشن، آن‌هم در بغل گوشِ‌مان در مرکز کشور، به‌شیوه  فیلم‌های هالیوودی و بلکه بالیوودی (که خالی‌بندی‌اش بیشتر و مضحک‌تر است)، در عالمِ واقع، دانشمندِ هسته‌ای کشور را ترور کرده و بدونِ مواجههِ با کمترین مانعی، به‌سلامت! منطقه ترور را ترک می‌کند!!» (فیس بوک مظفر شاهدی، روز ۲۹ نوامبر ۲۰۲۰م، ساعت ۱۰:۱۴ صبح. به آدرس: https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2949265541973321)

گزارش جعلی فوق درباره جزئیات ترور شهید فخری زاده که مبنای این تحلیل آقای مدعی قرار گرفته بود از شایعات موجود در فضای مجازی بوده است و از اساس غلط بود و این مسئله را سردار علی فدوی، جانشین فرمانده کل سپاه، در مراسم گرامیداشت روز دانشجو در دانشگاه تهران، ۱۶ آذر ۱۳۹۹، اعلام کرد. (جزئیات ترور شهید فخری زاده از زبان سردار فدوی: ۱۱ پاسدار همراه شهید فخری زاده بوده‌اند/ ۱۳ تیر از تیربار داخل نیسان شلیک شد، مشرق نیوز، ۱۶ آذر ۱۳۹۹، ۱۸:۴۳، به آدرس https://www.mashreghnews.ir/news/1152573/)

لازم بود که وقتی کذب بودن آن ادعا، مشخص شد، آقای مدعی هم می آمد و عذرخواهی و جبران می کرد ولی چنین اتفاقی نیفتاد. کار رایج او همین است که از گزارشهای جعلی و شایعات استفاده می کند و منبعی هم درج نمی کند و روی همانها تحلیل می کند و داستان های تخیلی می بافد. بعدا که آن گزارش تکذیب شدند، هیچ گونه تکذیب یا اصلاحیه ای در صفحه اش درج نمی کند و راحتی از کنار آن می گذرد و این شهامت و انصاف را ندارد.

  1. تلاش برای عادی سازی رابطه با اسرائیل: وی به بهانه انتشار خبر سفر نتانیاهو، نخست وزیر رژیم صهیونیستی، به عربستان و دیدار با بن سلمان، در روز ۲۴ نوامبر ۲۰۲۰م، مطلبی نوشته و در آن به خیال پردازی درباره رابطه اعراب با اسرائیل پرداخته، و تلاش کرده تا سیاست کنونی ایران نسبت به اسرائیل را بی فایده و حتی مضر جلوه دهد و ایران را ناگزیر به عادی سازی روابط با اسرائیل بداند. او ادعا کرده که مشی ضداسرائیلی جمهوری اسلامی باعث نزدیکی چند کشور عربی با اسرائیل شده و البته هیچ دلیلی ارائه نکرده، و بدیهی است که هیچ ربطی بین مشی ضداسرائیلی جمهوری اسلامی و نزدیکی چند کشور عربی با اسرائیل وجود ندارد. او این چند کشور عربی را همه اعراب دانسته است! اعراب، فقط محدود به سه کشور عربستان، امارات و بحرین نمی شود بلکه عراق، یمن، سوریه، لبنان، تشکیلات خودگردان فلسطین، کویت، اردن و… هم جزء کشورهای عربی هستند که بیشتر از آن سه کشور هستند و ارتباطی با اسرائیل ندارند. البته تمام این ادعاها را باید به خیال پردازی و توهمات و آرزوهای تحقق نشدنی آقا مدعی گذاشت. وی می نویسد که اگر رژیم پهلوی ادامه پیدا می کرد، که ارتباط نزدیکی با اسرائیل داشت، اعراب تا این حد به اسرائیل نزدیک نمی شدند. وی سپس می نویسد:

«… آیا نباید جمهوری اسلامی، در باره فرایند‌ها و بلاخص [بالأخص] نتایجِ کلانِ مترتبِ بر سیاستِ خارجیِ دیرپایِ خود (بالاخص در موضوع جهان اسلام و خاورمیانه و آسیای غربی)، بازاندیشی و بلکه تجدیدِ نظر بکند؟ چه‌این‌که وقتی انقلاب پیروز شد، فقط مصر در حالِ برقراری رابطه رسمی سیاسی با اسرائیل بود و اکثر دیگر کشورهای اسلامی در صف اول مبارزه با اسرائیل قرار داشتند؛ و اینک، که چهار دهه از پیروزی انقلاب ما می‌گذرد (که انتظار می‌رفت سیاستِ فلسطین‌گرایانهِ جمهوری اسلامی، بیش از پیش، تمام جهان اسلام را در کنار ما و در برابر اسرائیل متحد و یگانه سازد)، با کمی اغراق می‌شود گفت، تمام جهان اسلام و عرب در کنار اسرائیل علیه ما متحد شده‌اند!» (فیس بوک مظفر شاهدی، روز ۲۴ نوامبر ۲۰۲۰م، ساعت ۱۴:۳۴ صبح. به آدرس: https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2945107975722411)

وی سپس وارد خیال پردازی شده و در نهایت شرایطی را تخیل می کند که در آن سوریه به رهبری بشار اسد و «حتی تمامِ گروههای فلسطینی (به‌اضافه دولت خودگردان) و بلکه حزب‌الله لبنان! هم با اسرائیل به‌صلح و ایجاد رابطه سیاسیِ رسمی برسند، اما، ما، هم‌چنان، تصور کنیم که قصد داریم، رؤیای نابودی اسرائیل را تحقق بخشیم. حاصل این‌که، چنان به‌نظر می‌رسد، سیاستِ خارجیِ چهار دههِ اخیرِ جمهوری اسلامی (در موضوع اسرائیل و جهان اسلام و عرب)، نتیجه‌ای سراسر معکوس، بر جای نهاده است. بنابراین، اگر، به‌فرض، در آینده‌ای قابل پیش‌‌بینی، اخبار و شایعاتی به‌گوش رسید که تمام جهان اسلام و عرب در صفی واحدِ با اسرائیل، برای از میان برداشتنِ ما، با یکدیگر، متحد و آماده جنگ شده‌اند، نباید هم زیاد تعجب کرد.»!!

  1. ادعا درباره تاریخِ حکومت محور: آقای شاهدی در یادداشت روز ۱۳ آذر ۱۳۹۹، علم تاریخ را در دوره کنونی در ایران، «حکومت محور» دانسته! و می گوید: «… در تاریخ حکومت محور روزگار ما … ». (فیس بوک مظفر شاهدی، پنجشنبه ۱۳ آذر ۱۳۹۹ـ ۳ دسامبر ۲۰۲۰م، ساعت ۱۰:۳۵، به آدرس: https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2952723511627524) جالب است که می گوید تاریخ در دوران جمهوری اسلامی، حکومت محور است! این ادعا غلط است و به معنای این است که جمهوری اسلامی، یک حکومت اقتدارگرا است که و در علم تاریخ یک روایت خاص دارد و با ایجاد اختناق و دیکتاتوری اجازه نمی دهد که هیچ روایت دیگری، چه در عرصه ناشرین دولتی و چه خصوصی، از تاریخ بیان شود.

لازم است این ادعا مورد بررسی قرار گیرد و میزان صحت و سقم آن مشخص گردد. در طول چهل سال اخیر، تولیدات خوب و ارزشمندی موافق با اندیشه انقلاب اسلامی تولید شده است. البته اغلب آثاری که در علم تاریخ در کشور، حتی آنها که با بودجه دولتی تولید می شود، خلاف اندیشه رهبران جمهوری اسلامی است.

وضعیت علم تاریخ بعد از گذشت ۴۲ از پیروزی انقلاب اسلامی اسف بار است، اکثر کتابها و مجلاتی که در  دانشگاه های کشور تولید و تدریس میشود، اغلب خلاف اندیشه رهبران انقلاب اسلامی و بر مبنای اندیشه های غربی بنیاد نهاده شده و یا ترجمه همان آثار است. بعد از پیروزی انقلاب، این خط مشی در دانشگاه ها تغییری نکرده و برای تدوین و نگارش علم تاریخ با رویکرد اسلامی، تلاش چندانی صورت نگرفت و همان خط انحرافی که در دانشگاه ها در زمان پهلویها، ایجاد شد، تقریبا بدون تغییری، دست نخورده باقی مانده است و فقط عکس امام و رهبری در ابتدای همان کتابها درج شد! البته این وضع فقط معطوف به علم تاریخ نیست بلکه مجموع علوم انسانی در دانشگاه ها همین وضعیت را دارند و تقریبا کاری در جهت زدودن علوم انسانی غربی و جایگزین کردن علوم انسانی اسلامی نشده است. وضعیت علوم انسانی در دانشگاه ها و موسسات علمی و پژوهشی دولتی و خصوصی و حتی با بودجه جمهوری اسلامی و توسط نهادهای رسمی مشغول فعالیت هستند و خلاف اندیشه انقلاب اسلامی تولید می کنند.

البته این وضعیت فقط در دانشگاه ها نیست بلکه در پژوهشکده ها و موسسات پژوهشی نیز اوضاع به همین منوال بود و اغلب همان خط تاریخنگاری حاکم است که چندان نسبتی با اندیشه انقلاب اسلامی ندارد. به عنوان نمونه، خوب است نگاهی به آثار بنیاد دائره المعارف بزرگ اسلامی و سپس موسسه حفظ و نشر آثار امام خمینی که هر دو از بودجه های کلان مصوب مجلس تامین مالی میشوند ولی عمده آثارشان خلاف اندیشه انقلاب اسلامی و حتی در جهت تحریف اندیشه امام خمینی است.

متاسفانه جمهوری اسلامی از آن طرف بام افتاده، چیزهایی که تا اینجا گفتیم، همه مربوط به مراکز دولتی و حیاط خلوت های جمهوری اسلامی است که برای تربیت نیروی متخصص آینده، کار را به حریف واگذار کرده است و جز چند مرکز معدود، که در همانها هم شدت و ضعف وجود دارد و آثار غیرمفید و حتی مضر هم تولید شده است.

در موسسات پژوهشی خصوصی، انتشاراتها، مجلات علمی و دانشگاه هایی که از بودجه حاکمیتی تامین مالی نمی شوند، وضعیت به مراتب بدتر است و تقریبا وضع یکدستی به نفع جریان روشنفکری است و مقابله با انقلاب اسلامی برقرار است و آثار تالیفی یا ترجمه ای زیادی خصوصا در زمینه تاریخ معاصر کار شده که ادامه همان خط تاریخنگاری رژیم پهلوی است و تقریبا اثری از خط تاریخنگاری انقلاب اسلامی در این فضا وجود ندارد.

نسبت دادن اتهام «تاریخِ حکومت محور» به جمهوری اسلامی با این اوضاع تولیدات تاریخی که عرض شد، حرفی ابلهانه و دروغی شرم آور است. بنیان تاریخنگاری حکومت محور، در زمان دیکتاتوری پهلوی اول ایجاد شد که همراه با اساس کج در تاریخنگاری و تحریف وقایع همراه بود و جای جنایتکاران با قهرمانان ملی عوض گشت و توهین و اتهام به شخصیتهای بزرگ و برجسته نسبت داده شد و به کسی امکان پاسخگویی به این تحریفات را نداشت.

جالب است که خود این آقای مدعی از پروژه بگیران و سفارش بگیران از همین موسسات تاریخی حکومتی است و خودش سالها برای همین موسسات کار کرده و هنوز هم در صدد است تا با موسسات حکومتی بیشتری ارتباط بگیرد و از جاهای دیگری پروژه بگیرد و پول بیشتری از همین حکومت به جیب بزند و همزمان در فیس بوکش، ژست اپوزوسیون می گیرد و به تاریخِ حکومت محور در جمهوری اسلامی حمله می کند. چطور چنین تناقضی قابل رفع است که هم از این موسسات دولتی پروژه و پول بگیرد ولی در عین حال به همینها حمله کند و کار آنها را اشتباه بخواند؟ خود همین فرد به عنوان یکی از نمادهای تاریخنگاری حکومت محور و دولت محور، است.

اگر این فرد، صداقت داشته باشد، لازم است پروژه هایی که تا کنون از موسسات اسنادی و پژوهشی گرفته و میزان پولهایی که دریافت کرده را منتشر کند و از این کار اعلام برائت کند و از این به بعد دیگر سراغ موسسات اسنادی و پژوهشی دولتی و حاکمیتی نرود. و از کارمندی موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، که یکی از مراکز عمده تاریخنگاری حاکمیتی است، نیز استعفا دهد و با آنجا خداحافظی کند. تکلیف سایر موسسات اسنای حاکمیتی هم در این قبال این فرد، مشخص است و دیگر به او پروژه و پول ندهند. او سراغ موسسات غیر حاکمیتی و خصوصی برود تا دانسته شود که بدون سوء استفاده از رانت و پول و اعتبار این موسسات به قول خودش تولید کننده «تاریخ حکومت محور»، چه گُلی به سر خودش خواهد زد و چه تولیدات مستقلی تولید خواهد کرد و آیا دیگر کسی از او نام خواهد برد؟

 

سابقه ایجاد شبهات در صد ساله اخیر درباره میرزا کوچک

بنده و دوستان مان معمولا هر سال در ایام شهادت میرزا کوچک در ۱۱ آذر، به اینها جواب علمی می دهیم و از اینها مطالبه سند و دلیل می کنیم و اینها سکوت می کنند و تا کنون سندی ارائه نکردند. تا زمانی که دلیلی ارئه نشود، چنین ادعاهایی مسموع نخواهد بود و به صرف ادعای بدون دلیل، چیزی ثابت نمی شود. آرشیو مجموع آن مطالب، در سایت «رنگ ایمان» (http://rangeiman.ir/) موجود است و می توانید به آنجا مراجعه کنید.

میرزا کوچک جنگلی، یک روحانی برجسته شیعه و رهبر نهضت جنگل به شمار میرود و برای جمعیت زیادی از مردم ایران، یک قهرمان به شمار می رود و برای او احترام و ارزش زیادی قائل هستند. ولی میرزا کوچک هم یک شخصیت غیرمعصوم است و به جز حضرات معصومین(علیهم السلام)، بقیه انسانها در مظان خطا و اشتباه هستند. اصل نقد نسبت به شخصیت های تاریخی و حتی قهرمانان ملی، هیچ اشکالی ندارد، البته اگر با دلیل و سند و منبع باشد، پسندیده است و گاهی لازم هم می شود. ولی حساب توهین و تمسخر و تحقیر مفاخر ملی را باید از نقد جدا کرد و کاری ناشایست می باشد و از هیچ کسی پذیرفته نیست، حساب نقد از توهین جداست.

سالهاست در ایام شهادت میرزا کوچک، با موجی از شبهات و تحریفات از سوی افراد معاند موجه هستیم و تلاش هایی برای تخریب چهره وی صورت می گیرد و انواع اتهامات را به میرزا کوچک نسبت می دهند. بعضی از این ادعاها از روی ناآگاهی و نشناختن است و بعضی دیگر به خاطر بغض داشتن نسبت به انقلاب اسلامی است و برخی دیگر به خاطر عناد با اسلام است و دلایل دیگر هم می تواند داشته باشد.

در سالهای اخیر برخی سلبریتی های سیاسی، مانند آقای صادق زیباکلام، آقای حسین دهباشی و آقای محمد نوری زاد از جمله افرادی هستند که اتهام تجزیه طلبی نهضت جنگل را در فضای مجازی مطرح کرده اند و عده ای از معاندین داخلی و خارجی هم به این مسائل دامن می زنند. آدمهای کم سواد سیاسی و فرهنگی و علمی که به خاطر سطح پایین دانش شان، مورد توجه مردم و رسانه ها نیستند، اینها یادآور حکایت برادر حاتم طائی هستند و حاضرند به هر کاری دست بزنند تا دیده شوند ولو به بدنامی و آلوده کردن یک مکان مقدس و بدنام کردن یک شخصیت برجسته. البته باید انصاف دهیم که این چند نفر، علی رغم ادعای نادرست شان، از به کار بردن اصطلاحات توهین آمیز یا تمسخر پرهیز کرده بودند و حفظ ظاهر کرده بودند ولی در متن آقای مظفر شاهدی، در کمال تاسف با کاربست الفاظ و عناوین سبک و توهین و تمسخر به سراغ همان ادعا رفته است. لحن بیان آقای شاهدی به مراتب از آنها تندتر و وقاحت عجیبی در آن وجود دارد که هر خواننده منصفی را به جبهه گیری وادار میکند. این کار، از آقای شاهدی تاسف بار تر است چرا که ایشان محقق و مدعی دانش است! کمی جلوتر به نقد تفصیلی نوشته آقای شاهدی خواهیم پراخت.

بازخوردهای کاربران و مخاطبان نسبت نوشته آقای شاهدی، باعث شد تا وی در روز ۱۴ آذر ۱۳۹۹ یک متن توضیحی درج کند و نوشته های دو یادداشت پیشین را توجیه کند ولی به این متن جدید با ادبیات عجیب تری نوشته شده بود و در آن مدعی شده که نظرات و نقدهای علمی تاریخی اش را در این صفحه بیان کرده، که با توجه به متن ایشان، به طنز تلخی شباهت دارد: «در این صفحه هیچگونه کالای حزبی عرضه نمی شود و بالاخص تحولات تاریخی ایران، با نگرشی انتقادی و البته از زاویه دید علمی راقم این سطور با دوستان و مخاطبان گرامی در میان گذاشته می شود. پس اگر از آن دسته هستید که با خواندن یا شنیدن کمترین مطلب انتقادی از ولایت مربوطه، رگ گردن مبارک در حد قهرمانان کشتی و وزنه برداران تیم ملی بیرون می زند، توصیه می شود، بیهوده، وقت مبارک تان را با پرسه زدن در این صفحه هدر ندهید.» بعد ادامه می دهد که مطالب توهین آمیز، از خطوط قرمز این صفحه است و از آن، پرهیز دارد. «معلوم است که انتشار هرگونه مطلب توهین آمیز (خطاب به نویسنده، مخاطبان، شخصیتهای تاریخی و خودمان که بنده و شما عزیز گرامی باشیم) خط قرمز عبورناپذیر این صفحه نحیف سراپاتقصیر است.» (فیس بوک مظفر شاهدی، جمعه ۱۴ آذر ۱۳۹۹ـ ۴ دسامبر ۲۰۲۰م ساعت ۱۷:۳۰، به آدرس https://www.facebook.com/mozaffar.shahedi/posts/2953800221519853)

بیان این سخنان نسبت به میرزا کوچک از سوی سلبریتیهای سیاسی هم حرف جدیدی نیست بلکه این قبیل فحشها و وقاحتها، حرفهای پوسیده و کهنه و تکراری است از زمان خود نهضت وجود داشت و سران نهضت به این شبهات شبهات جواب دادند و در اسناد و مکاتبات شان موجود است. در این صد سال بارها به این سخنان سطحی و سخیف، پاسخ داده شده ولی مجدد همین جملات و عبارات را در زمان دیگر، تکرار می کنند. متاسفانه به خودشان زحمت نمی دهند یک شبهه جدید درست کنند و همان حرفهای دست مالی شده صد باره در فضای رسانه، تکرار می شود. سطح مطالعه و دانش این افراد نسبت به تاریخ از اینجا مشخص می شود که دم دستی ترین و آماده ترین شبهات را، بدون دادن کوچک ترین زحمتی به خودشان، بر می دارند و تکرار می کنند بدون اینکه معنای آن ادعا و لوازم آن را بدانند. منابع پرشماری درباره نهضت جنگل، توسط نویسندگانی با اندیشه های متفاوتی نوشته شده که هر کدام وقایع را از زاویه نگاه خودشان روایت کرده اند و شبهات بسیاری در برخی از این کتابها وجود دارد و مسائل عجیبی را به نهضت جنگل نسبت داده اند. از این دوستان تمنا می کنم، کمی ابتکار عمل به خرج دهید، بگذارید مردم قضاوت بهتری نسبت به شما داشته باشند، اگر اندکی در این منابع مطالعه و تتبع کنید، می توانید شبهات متعددی را بازتولید کنید و آنها را در فضای عمومی و رسانه ها مطرح کنید.

همان طور که گفته شد، سابقه توهین و هتاکی و ایجاد شبهه نسبت به نهضت جنگل، به اواسط نهضت جنگل بر می گردد. در ربیع الثانی ۱۳۳۷ق (دی ۱۲۹۷) میرزا کریم خان رشتی، از عوامل برجسته انگلیس در ایران معاصر، در تهران شخصی از مزدورانش به نام «محمدباقر شریعت گیلانی» را اجیر کرد تا کتابچه‌ای درباره تاریخ نهضت جنگل بنویسد و نسبتهای دروغ و زشت به میرزا کوچک بدهد و چهره نهضت را تحریف کند. شریعت گیلانی هم جزوه یا کتابچه «تاریخچه جنگلیان» را نوشت و در آن به تحریف وقایع جنگل پرداخت. این کتابچه نام نویسنده ندارد، و روی جلد، این کتابچه را «به قلم یک نفر از دانشمندان» دانسته بود و نویسنده، خودش را «دانشمند» معرفی کرده بود! او این کتاب را که حاوی دشنام به جنگل و نسبت‌هایی چون دزدی و غارتگری به نهضت جنگل بود را در ۱۵ صفحه به صورت چاپ سنگی، در تهران منتشر کرد.[۱] ابراهیم فخرایی در کتاب سردار جنگل می نویسد: «شیخ محمدباقر شریعت گیلانی … از طرف میرزا کریم خان مامور نوشتن فحشنامه شد.»[۲]

تصویر جلد کتابچه تاریخچه جنگلیان

این کتابچه با این عبارت آغاز می شود: «اگر چه قلم از ذکر تاریخ و شرارت یک مشت مردمان مجهول الهویه، شرم دارد و نمی‌توان مظالم اشرار جنگل و یاغی‌گری‌های آنان را شرح داد، ولی فضایح رفتار و قبایح اعمال آنها را تاریخ ضبط می‌نماید، و نمی‌گذرد زمانی که عامه‌ی ایرانیان از وضع رفتار ظالمانه و اقدامات احمقانه‌ی آنها مستحضر خواهند گردید … »[۳]

 

پاسخ به اشکالات دو یادداشت

در اینجا به نقد دو یادداشت آقای شاهدی درباره میرزا کوچک و نهضت جنگل پرداخته و اشکالات و اغلاط تاریخی آن را بیان می کنیم:

  1. کاربرد دو کلمه «قتل» و «کشته شدن» برای میرزا کوچک نادرست است، بلکه او به شهادت رسید.
  2. آقای مدعی در بخشی از یاددشتهایش می نویسد: «تا الان در باره حضرت ایشان صدها کتاب و مقاله و یادداشت و مصاحبه و سمینار و جلسه سخنرانی و بزرگداشت برگزار شده و الی ماشالله تبلیغات دیگر صورت گرفته است؛ بدون این که بالاخره روشن شود ایشان چه تخم دوزرده ای کرده و چه نقشی در دفاع از این کشور ایفا نموده است! فقط تکرار بی مزه و آزاردهنده واژه میرزا میرزا میرزا….»

وی در جای دیگر می گوید: «نمی دانم چرا در بسیاری از تاریخنگاریها، از حرکت عصیانگرانه او در گیلان با عنوانهای ستایش آمیز «نهضت» و «قیام»! یاد می شود؟»

مدعی با ناراحتی می گوید که چرا این همه کتاب و مقاله درباره میرزا کوچک نوشته شده و این همه کنگره برایش گرفته شده است؟ و بعد با ادبیاتی حاوی تحقیر و توهین (چه تخم دوزرده ای کرده، تکرار بی مزه و آزاردهنده واژه میرزا میرزا میرزا، حرکت عصیانگرانه) سعی می کند که عقده های درونی خودش را آرام کند.

حرکت میرزا کوچک به قدری عظمت و صداقت و صراحت داشته و شخصیت میرزا کوچک به قدری با مشی اسلامی و دینی در رفتار و برخورد و منش همراه بود که اکثر تاریخنگاران حتی برخی از وابستگان به دربار پهلوی که سرکوب نهضت را توجیه می کنند، به تجلیل از شخصیت برجسته میرزا کوچک و آرمانهای نهضت پرداخته اند و نتوانسته اند این مسائل را پنهان کنند.

اما پاسخ رهبر معظم انقلاب اسلامی به این سوال، بسیار خواندنی است. حضرت آیت الله العظمی خامنه ای، در دیدار با اعضای کنگره ملی میرزاکوچک خان جنگلی در روز  ۱۱ آذر ۱۳۹۱، دلیل نگارش این همه کتاب درباره وی، آن است که میرزا کوچک ی چهره خالص، مردمی و نجیب داشت. در این بخش، تفاوت مبنایی در اندیشه رهبر انقلاب اسلامی با نوع نگاه آقای مدعی قابل مشاهده است. رهبری چنین می فرمایند:

«قضیه مرحوم میرزا کوچک جنگلی یک قضیه ویژه است اگر چه در آن دوره خاص یعنی در دوره فاصله بین مشروطیت و سر کار آمدن رضا خان حوادث مختلفی درک شود به وجود آمده است و همزمان با نهضت جنگل چند کار بزرگ دیگر در گوشه و کنار کشور مانند جریان شیخ محمد خیابانی در تبریز یا کلنل محمد تقی‌خان پسیان در مشهد هم اتفاق افتاده، اینها تقریباً همه همزمان هستند لیکن قضیه جنگل یک قضیه ویژه‌ای است، ما قضایای تبریز و حضور مرحوم شیخ محمد خیابانی را خوب می‌دانیم هم در تاریخ نوشته شده و هم قضایای خصوصی و اطلاعات زیادی داریم، آن سبقه مردمی و نجابتی که در کار مرحوم میرزا کوچک خان جنگلی بود در هیچ‌کدام از دو سه کار دیگر که همزمان در آن دوره اتفاق افتاده در سراسر ایران نظیر ندارد. …

کتاب درباره میرزا کوچک زیاد نوشته شده خوشبختانه اخلاص این مرد موجب شده که برخلاف دیگر کسانی که در این صراط‌های مبارزات وارده شده‌اند اسمش سر زبان‌ها باشد. همه بشناسند او را در حالی که خیلی از اینها کسانی را که من اشاره کردم مردم نمی‌شناسند و اصلا بعضی‌ها اسمشان را نشنیده‌اند، لیکن ایشان در بین مردم شناخته شده است. کتاب درباره او نوشته شده.» (سایت دفتر رهبری)

همچنین گفتند که جمهوریِ میرزا کوچک، مینیاتوری از جمهوری اسلامی بود: «ایشان یک واحد مینیاتوری از نظام اسلامی، جمهوری اسلامی را در رشت و همان محدوده خاص خودش، گیلان به وجود آورده.» (همان)

  1. استفاده از واژگان سبک و حاوی تمسخر و توهین آمیز برای میرزا کوچک جنگلی کاربست رایج در این دو متن است. برای درج این هتاکی ها، از خوانندگان محترم پوزش می طلبم، ناچار باید برای معرفی این فرد هتاک، عبارات وی را درج می کنم: ۱٫ «ایشان چه تخم دوزرده ای کرده»، ۲٫ «تکرار بی مزه و آزاردهنده واژه میرزا میرزا میرزا»، ۳٫ «حرکت عصیانگرانه» میرزا کوچک، ۴٫ «قیام دون کیشوت وار»، ۵٫ «قیام علیه تمامیت ارضی کشور»، ۶٫ «با قال گذاشتن میرزا»، ۷٫ «میرزای ببو»، ۸٫ «متجاسر»، ۹٫ نسبت دادن «ندانم کاری» و ۱۰٫ «خیره سری» به میرزا کوچک.
  2. اشکالات ساختاری:

این عبارت پرابهام در وسط پاراگرف دیده می شود: «احتمالا قیام دون کیشوت وار علیه تمامیت ارضی کشور!!» معلوم نیست که چرا این جمله اینجا درج شده؟ آیا جمله معترضه است یا یک جمله نیمه کاره است و چرا نصفه ذکر شده و فعل در این جمله نیست و ادامه آن ذکر نشده است! از واژه «احتمالا» در ابتدای جمله، استفاده کرده که به ابهام افزوده. معلوم نیست این احتمال، به چه چیزی تعلق دارد؟ آیا به کلمه قیام تعلق دارد یا به دون کیشوت وار یا به «علیه تمامیت ارضی کشور»؟!

بلافاصله بعد از آن جمله ناقض و نامفهوم بالا، عبارت دیگری با نگارش ضعیف و خوانش سخت درج شده: «خود من که فکر می کنم، ما (یعنی ما مردم ایران) … »

  1. وی می گوید: کمونیستهای ایرانی با کمک ارتش سرخ با قال گذاشتن میرزای ببو، دامنه سلطه خود را بر گیلان و مناطق اطراف تحکیم می کردند.»

ادعای غلطی است و کمونیست های ایرانی دامنه سلطه خود بر گیلان و مناطق اطراف را تحکیم نکردند. اگر بلشوییکها موفق شده بودند که نفوذ خود را افزیش دهند، چرا بعد از بازگشت میرزا کوچک به جنگل و پایان جمهوری میرزا، بعد از مدت کوتاهی عدم توان بلشوییکها به ریاست احسان، در اداره نهضت و نارضایتی مردم و در پی آن مهاجرت عظیم مردم از رشت؛ احسان و خالوقربان و سرخوش، نامه عذرخواهی به میرزا کوچک در جنگل نوشتند و مجدد سراغ میرزا کوچک رفتند و دوباره دست دوستی به سویش دراز کردند و نامه نوشتند که برگرد و ما تحت فرمان تو، فعالیت خواهیم کرد. (سردار جنگل، ص۳۱۸-۳۱۹٫) این نامه به معنای این است که آنها، بدون حضور میرزا کوچک، هیچ موفقیتی به دست نیاوردند.

این، حاکی از هوشیاری میرزا کوچک و بیان کننده میزان پایبندی اش به مبانی دینی است که حاضر نشد در جمهوری زیر نظر او و با سوء استفاده از نام و اعتبار نهضت اسلامی جنگل، هیچ تبلیغات بلشوییکی در گیلان صورت گیرد. میرزا کوچک ترین تسامحی روی مبانی دینی و فکری شیعه نداشت و تبلیغات مارکسیستی و مصادره اموال و سایر امور مرتبط با مارکسیسم را جزء خطوط قرمز خودش می دانست و هیچ گونه ملایمتی در برخورد با آن نداشت و با صراحت اعتراض کرد و مخالفت کرد و وقتی دید توجهی نمی شود، این جمهوری را ترک گفت.

  1. می گوید: «فردی به نام رضاخان سردار سپه، با دستور و حمایت قاطع دولت مرکزی و البته مجلس شورای ملی (از جمله سیدحسن مدرس)، تقریبا به سرعت متجاسرین گیلان را سرکوب کرد.»

او ادعا کرده مجلس شورای ملی حمایت قاطع نسبت به سرکوبی نهضت جنگل کرده است. او باید برای ادعا سند ارائه کنید که مجلس شورای ملی دقیقا چه حمایت قاطعی در واقعه سرکوبی نهضت جنگل انجام داد؟

او به غلط، ادعا کرده که آیت الله مدرس نیز از موافقان سرکوبی نهضت در مجلس شورای ملی بود، مدعی باید برای این ادعا هم دلیل بیاورد. نظر آیت الله مدرس درباره میرزا کوچک خان این بود که راه او، راه دفاع از اسلام است و همه مردم ایران باید به نهضت جنگل کمک کنند و هیچ کسی نباید با او بجنگد. مگر اینکه، نعوذ بالله، ادعا کند که آیت الله مدرس، قصد مساعدت به کفر و معاندت با اسلام را داشته است! وقتی از شهید آیت الله مدرس در باره نهضت جنگل و میرزا کوچک خان استفتاء می کنند، مرحوم مدرس در جواب نکات بسیار مهمی را نوشت که هم بیانگر نظر او نسبت به میرزا کوچک و نهضت جنگل است و هم نقشه راه برای چگونگی عمل کردن مردم و مومنین نسبت به وظایف دینی و شرعی شان نسبت به اوضاع کشور و سلطه استعمار انگلیس را بیان کرده است: «حقیر از آقا میرزا کوچک خان جنگلی و اشخاصی که صمیمانه و صادقانه با ایشان هم آواز بودند، نیت سوئی نسبت به دیانت و صلاح مملکت نفهمیدم. بلکه جلوگیری از دخالت خارجیان و نفوذ سیاست آنها در گیلان عملیاتی بوده، بس مقدم و مسجل و بر هر مسلمانی لازم؛ خداوند همه ایرانیان را توفیق دهد که نیت و عملیات آنان را تعقیب و تقلید نمایند. پر واضح است که طرفیت و ضدیت و محاربه با همچون جمعیتی مساعدت به کفر و معاندت با اسلام است. جمادی الثانیه ۱۳۳۸، حسن بن اسماعیل طباطبایی». (قیام جنگل، ص۴۸؛ نهضت جنگل به روایت اسناد وزارت امور خارجه، ص۲)

  1. می گوید: «خوب باید عرض کنم، اقدامات رضاخان (وزیر جنگ، فرمانده کل قوا و سپس نخست وزیر) در سرکوب متجاسرین در گوشه کنار کشور (در گیلان، در مازندران، در خراسان، در آذربایجان، در لرستان و غرب کشور، در خوزستان)، از حمایت قاطع و تمام و کمال مجلس شورای ملی و البته مردم ایران برخوردار بود.»

اینجا مجدد ادعا کرده که سرکوبها و جنایات رضاشاه در اقصی نقاط کشور، از حمایت قاطع و تمام و کمال مجلس شورای ملی و البته مردم ایران برخوردار بود! این ادعای غلطی است و برای اثبات «حمایت قاطع مردم» ایران باید دلیل ارائه کنید. «قاطع بودن» حمایت مردم ایران چگونه قابل اثبات است؟ و مدعی چگونه به چنین کشف مهمی رسید؟! چه معیاری برای سنجش میزان «قاطعیت» حمایت مردم ایران از رضاشاه وجود دارد؟!

گفته: «رضاخان (وزیر جنگ، فرمانده کل قوا و سپس نخست وزیر) …» ترتیبی که برای مناصب رضاخان بعد از کودتا تا پیش از سلطنت ذکر کرده غلط است و رضاخان ابتدا فرمانده دیویزیون قزاق شد و بعد از مدت کوتاهی وزیر جنگ گردید و بعدها با فاصله تقریبا دو سال نخست وزیر شد.

  1. می گوید: «… وگرنه خود من که جز ندانم کاری، خیره سری و به خطر انداختن استقلال و تمامیت ارضی کشور نکته مثبت! دیگری در نهضت تحت هدایت اوشان دستگیرم نشده است!»

به غلط ادعا می کند که میرزا کوچک تمامیت ارضی ایران را به خطر انداخت. باید برای این ادعا دلیل ارائه کند وگرنه سخنش اهمیتی نخواهد داشت.

تمسخر در همین عبارات «… جز ندانم کاری، خیره سری و به خطر انداختن استقلال و تمامیت ارضی کشور نکته مثبت! دیگری…» و نهضت «تحت هدایت اوشان» آشکار است.

  1. مدعی می گوید: «ایشان تنها عاملی که باعث شده همچنان در تاریخ حکومت محور روزگار ما بدرخشد! سرکوبی و قتلش به دستور رضاخان سردارسپه بوده! … اگر برای رضاخان فقط یک اقدام مثبت هم در نظر بگیریم همین پایان دادن به جداسری جنگلیها، خیابانیها، پسیانها و سمیتقوها، خزعلها و امثالهم است!»

جناب مدعی، سرکوبی قیام شیخ محمد خیابانی و شهادت وی در تبریز را نیز در زمره افتخارات رضاخان برشمرده است! در حالی که خیابانی در ۲۹ ذی الحجه ۱۳۳۸ق (شهریور ۱۲۹۹)، زمانی سرکوب شد که هنوز کودتای انگلیسی سوم اسفند ۱۲۹۹ رخ نداده بود و رضاخان هنوز یک قزاق گمنام بود و کسی به او اعتنایی نداشت. این جنایت در زمان دولت میرزا حسن خان مشیرالدوله و به دست مخبرالسلطنه هدایت، حاکم آذربایجان، صورت گرفت و ارتباطی با رضاخان نداشت.

جناب مدعی، جنایات رضاخان در سرکوبی نهضت جنگل و قیام کلنل پسیان را مهمترین کار مثبت رضاخان دانسته است! وقتی به این متن با دقت نگریسته شود، دانسته می شود که این خط فکری چقدر آشناست. دقیقا همان خط فکری است که اردشیر ریپورتر، راس تشکیلات جاسوسی انگلیس در ایران، در خاطراتش به جا گذاشت و در صدد القای همین امر بود که نیروهای سالم و مستقلی که از جنگ جهانی اول تا پیش از سلطنت رضاشاه، برای حفظ استقلال ایران قیام کردند، را خراب کنند، و انگلیس و عوامل آن را که برای سلطه استعمار انگلیس بر ایران تلاش می کردند، تطهیر نمایند و آنها را عامل استقلال ایران معرفی کنند. در این نگاه که مورد علاقه پهلویها هم قرار داشت و با تمام قوا آن را ترویج می کردند، رضاخان قزاق بی سواد و بی فرهنگ و عامل انگلیسیها، قهرمان ملی به شمار می رود که ایران را یکپارچه نگه داشت و مدعیان قدرت و اشرار و تجزیه طلبان را سرکوب کرد! نکته دیگر این است، که دو آشوب سمیتقو در کردستان و خزعل در خوزستان را هم در کنار قیامهای سالم و صحیح یعنی جنگل، خیابانی و پسیان ذکر کرد و همه آنها را از یک قماش دانست.

در نوشته آقای مدعی، دو بار استفاده کلمه «متجاسرین» برای نهضت اسلامی جنگل، دقیقا ادامه همان خط تاریخنگاری پهلویهاست و سالها همین خط را ترویج کردند و سالها با دیکتاتوری و اختناق اجازه ندادند کسی خلاف این، حرفی بزند.

آقای مدعی! شما که از رانت اسنادی و اطلاعاتی برخوردار هستی، حداقل یک سند ارائه کن که سران نهضت جنگل و میرزا کوچک و سایرین گفته باشند که می خواهند گیلان را تجزیه کنند. اگر این کار را نکردی و سندی ارائه نکردی، مشخص خواهد شد که دروغ گفتی.

  1. آقای مدعی، بی ادبی و بی شرمی را به نهایت رسانده و میرز کوچک را «میرزای ببو»! دانسته است! خطاب به خودش میگویم که اگر این واژه زشت را کسی برای خود شما در فضای مجازی استفاده کند، برای شما خوشایند است؟! در عین حال ادعا کرده که روش اش «نقد علمی» در مسائل علمی تاریخی است و به کسی توهین نمی کند!! سخن گفتن چنین فردی از «نقد علمی»، طنز تلخی است که قابل توجیه نیست.

اگر میرزا کوچک جنگلی ناتوان بود، چطور توانست طولانی ترین نهضت در تاریخ معاصر ایران، بعد از نهضت امام خمینی (ره)، را مدیریت کند؟ میرزا کوچک اگر در خرداد ۱۲۹۷، حرف انگلیسیها را می پذیرفت که منافع انگلیسیها را تامین می کرد و به سلطنت ایران می رسید؛ از نگاه انگلیس و غربزدگان داخلی، قهرمان ملی بود، ولی چون به کشورش خیانت نکرد و حاضر نشد کشورش را زیر سلطه انگلیس درآورد، به ناتوانی، تحجر، تجزیه طلبی، آشوبگری و هزار و یک انگ دیگر که لایق خودشان است، متهمش کردند.

ناتوان آن پادشاه بی کفایتی است که چه آمدنش و چه رفتنش به دست انگلیس بود و خودش هیچ اراده ای نداشت جز اجرای فرامین استعمار و تامین منافع همانها. تا زمانی که اراده انگیس بر این بود که حاکم باشد، حضور داشت و سلطنت کرد و حتی یک روز هم نتوانست خلاف اراده انگلیس حکومت کند و به راحتی ایران را ترک کرد. انگلیسیها، پسر بی لیاقت تر از خودش را به تخت نشاندند و او را تحت الحفظ به زباله دان تاریخ منتقل کردند. چرا این اسطوره افسانه ای توهمی ایران که زنده کننده کوروش و داریوش و موسس ارتش نوین ایران و موسس ایران نوین بود، حتی یک روز هم برای حفظ تاج و تخت خودش در شهریور ۱۳۲۰، مقاومتی نکرد؟! چرا برای جلوگیری از تجاوز نظامی به ایران، فرمان مقاومت به این ارتش اسطوره ای نداد؟! چرا این ارتش رضاخانی هیچ استفاده ای به جز سرکوب و جنایت و کشتار علیه ملت ایران، هیچ استفاده دیگری نشد؟! اگر قرار نبود از این ارتش در مقابل قوای متجاوز انگلیسی و شوروی که ایران را در شهریور ۱۳۲۰ و جنگ جهانی دوم اشغال کردند، استفاده شود، پس برای چی به وجود آمده بود و برای آن این همه هزینه شده بود؟ چرا خود رضاخان و ارتشش در مقابل هیچ نیروی متجاوز خارجی ای مقاومت نکردند و هیچ فرمان مقاومتی صادر نکرد؟ و این گرگ تیزدندان که تا دیروز مشغول چپاول و غارت و زمین خواری و کشتار و بسط دیکتاتوری اش بود، ناگهان مانند یک عقب مانده عقلی که توان تصمیم گیری ندارد، به قوای متجاوز نگاه کرد. این شاه بی غیرت و ناتوان و بی فرهنگ حتی برای حفظ تاج و تخت خودش هم هیچ تلاشی نکرد و صرفا زمانی که انگلیسیها اراده کردند که برود، تحت حفاظت نیروهای متجاوز انگلیسی کشور را ترک کرد و تا پایان عمرش تحت حفاظت همانها با ذلت زندگی کرد. پادشاه بی غیرت، حداقل برای حفظ ظاهر هم شده یک فرمان مقاومت در مقابل اجانب نداد و در اولین مواجهه نظامی خارجی در طول بیست سال حکمرانی اش، عرصه را به نیروهای خارجی واگذار کرد.

در ابتدای جنگ جهانی اول و اشغال ایران به دست قوای متجاوز انگلیسی و روسهای تزاری، غیرتمندانی از مردم با دستان خالی و بدون تجهیزات جنگی متعارف در اکثر نقاط ایران، در مقابله با اشغال کشور به دست بیگانگان قیام کردند و مدتها با آنها جنگیدند و به پیروزی هایی هم رسیدند. با دست خالی ولی با همت و غیرت و جوانمردی و روحیه دینی، برای استقلال ایران اسلامی جنگیدند و بسیاری از آنها به شهادت رسیدند، مدت زمان این قیام ها متفاوت بود، برخی از آنها دو ماه و برخی شش ماه و برخی بیشتر و حداکثر قیام هفت ساله جنگل در مقابل ابرقدرت انگلیس جنگیدند و مقاومت کردند. و نهضت جنگل در شمال در تقابل با انگلیس و روسهای تزاری؛ قیام رئیسعلی دلواری و سایرین در منطقه دشتستان بوشهر که مستقیما با انگلیسی‌ها جنگیدند؛ واقعه جهاد در خوزستان و جنگ قبیله بنی طُرف و سایر عشایر عرب با انگلیس در کوه منیور که موفق شدند انگلیس را شکست دهند؛ جنگ عشایر قشایی با انگلیسیها؛ جنگ برخی عشایر بختیاری با انگلیسها و جنگهای سنجر خان در کردستان با انگلیس از مهمترین اقدامات مثبت مردم ایران علیه استعمار به شمار می رود. این بزرگان، نه پول نفت و نه بودجه کشور در جیب شان بود و نه موسس ارتش نوین ایران بودند، نه سلاح ها و ابزارهای جنگی قوی ای داشتند ولی به طور رسمی با ارتش ابرقدرت انگلیس جنگیدند و آنها را به چالش کشیدند و به نمادهای خودباوری مردم ایران جنگیدند. رئیسعلی دلواری که حدود شش ماه با قوای نظامی انگلیسی جنگید و امان از انگلیس برید و به موفقیت های چشمگیری رسید و ناچار شدند قوای کمکمی از هند وارد کنند تا بتوانند غلبه کنند. رضاخان با آن ارتش و پول نفت و این همه سرمایه گذاری روی ارتشش و این همه فضاسازی تبلیغاتی، حتی به اندازه شش ماه هم در مقابل قوای متجاوز انگلیس و شوروی مقاومت نکرد؟ رئیسعلی دلواری چه چیزی داشت که توانست شش ماه برای حفظ استقلال ایران در مقابل ابرقدرت انگلیس مقاومت کند ولی رضاخان همین عرضه را هم نداشت و حتی یک روز هم مقاومت نکرد؟ در حالی که قاعدتا باید سالها در ارتش متجاور خارجی، می ایستاد. اینجاست که ارزش کار آن بزرگمردان برای استقلال ایران مشخص می شود.

نقطه قوت میرزا کوچک و گیله مردان پا به کارش، به این است که قریب هفت سال (۱۳۳۳ق-۱۳۴۰ق) یک تنه در مقابل ابرقدرت انگلیس و روسهای تزاری و عوامل آنها در داخل جنگید و به قوی ترین و بزرگترین مانع سلطه انگلیس و روسهای تزاری بر کشور ایران تبدیل شد. البته باید هم برای عوامل انگلیس دردناک باشد و تلاش کنند تا وجهه این بزرگمرد را خراب کند تا جنایات شان در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ و انقراض قاجار و سر کار آوردن سلطنت پهلوی و از بین بردن استقلال ایران را توجیه کند. میرزا کوچک به بزرگترین مانع ورود کمونیسم به ایران تبدیل شد و همین مسئله باعث شد تا شورویها، علی رغم تمام شعارهای ضد امپریالیستی شان، با همین انگلیس برای نابودی نهضت جنگل و میرزا متحد شوند. شورویها در قبال نهضت جنگل، همان مسیر روسهای تزاری را رفتند و متحد انگلیس برای ریشه کنی نهضت شدند. البته باید بدانیم که نه دولت مرکزی، نه ارتش قزاق و فرماندهان آن، نه ارتش ابرقدرت انگلیس در اوج جهان گشایی اش و نه روسهای تزاری و نه حتی روسهای شوروی و نه خائنین داخلی هیچ کدام به تنهایی نتوانستند نهضت جنگل را نابود کنند و میرزا کوچک را شهید یا اسیر کنند. تمام اینها پنجه در پنجه گیله مردان افکنده بودند و با آنه جنگیده بودند ولی گیله مردان هم از حیث اعتقادات دینی و هم مدیریت جنگ و هم ابزار و سلاح های جنگی به قدری رشد کرده بودند که هر چند ضربه های سنگینی هم در جنگها به آنها وارد می شد ولی در نهایت دوباره در مدت کوتاهی مشکلات را رفع کرده و آماده جنگ می شدند. ولی زمانی که دولت انگلیس با دولت شوروی و خائنین داخلی و رضاخان سردارسپه، همگی با هم متحد شده و پای کار آمدند و تنها در این صورت توانستند که میرزا کوچک را مظلومانه به شهادت برسانند. کلانتروف، معاون اتاشه نظامی سفارت شوروی در تهران، و نماینده رسمی روتشتین، سفیر شوروی در تهران، به همراه رضاخان سردارسپه وارد رشت شد و در حال تلاش برای نابودی نهضت جنگل و به شهادت رساندن میرزا کوچک بود. سیاست دولت شوروی با ادعاهای انقلابی‌گری، به اینجا ختم شد که با انگلیسی‌ها و رضاخان برای نابودی نهضت جنگل به توافق رسید و روتشتین سفیر شوروی در تهران،‌ علنی کلانتروف را به عنوان نماینده راهی گیلان کرد تا خیال دولت شوروی برای نابودی کامل نهضت جنگل راحت شود. (قیام جنگل، میرزا اسماعیل جنگلی، ۲۴۶)

اهمیت سرکوبی نهضت جنگل برای انگلیس به حدی بود که رضاخان سردارسپه، فرمانده کل ارتش قزاق و وزیر جنگ، به طور مستقیم فرماندهی عملیات سرکوب را به عهده گرفت و خودش رضاخان سردار سپه، وزیر جنگ، برای سرکوبی نهضت جنگل و به شهادت رساندن میرزا کوچک، در راس ارتش قزاق، در روز ۱۸ مهر ۱۳۰۰ تهران را به سوی گیلان ترک کرد و فردای آن روز در منطقه امامزاده هاشم(س)، نزدیکی رشت، رسید. وی حدود یک ماه در گیلان ماند و وقتی مطمئن شد که کار نهضت تمام است، در روز ۱۱ آبان ۱۳۰۰ به تهران بازگشت و نیروهای سرکوبگرش را در گیلان گذاشت و گزارش سرکوبی کامل را از آنها می‌گرفت و نکات لازم از تهران به آنها گوشزد میکرد. (سردار جنگل: ۳۷۱ـ۳۷۳) (روزشمار تاریخ معاصر ایران، ج۱، ۳۶۳ـ۳۶۴و ۳۹۸). این، تنها عملیاتی بود که شخص رضاخان بعد از کودتای ۳ اسفند تا پایان سلطنتش، به شخصه عملیات سرکوبی را فرماندهی می کرد. با اینکه عملیات‌های سرکوب زیادی در طول دوران ۲۰ ساله حکمرانی وی، واقع شد ولی در بقیه جریانات، سایرین را مامور می‌کرد و خودش در هیچ جنگی به طور مستقیم شرکت نکرد، جز همین مورد.

 

پاسخ به شبهه تجزیه طلبی

میرزا کوچک به دنبال تجزیه طلبی نبود بلکه حفظ استقلال ایران قیام کرده بود. مهمترین دلیل قیام میرزا کوچک آن بود که ایران را از زیر سلطه استعمار انگلیس نجات دهد. رضاخان قزاق گمنام، عامل انگلیسیها برای ایجاد سلطه بر ایران و نابودی استقلال ایران و تامین منافع استعمار انگلیس بود. میرزا کوچک و نهضت جنگل به قدری بزرگ و تاثیرگذار شد که به بزرگترین مانع برای منافع انگلیس در کل ایران تبدیل گردید و رضاخان دقیقا در نقطه مقابل میرزا کوچک قرار داشت و طبیعتا امکان اینکه رضاخان پله های سلطنت را طی کند وجود نداشت. میرزا کوچک در عین حال، بزرگترین مانع برای سلطنت رضاخان هم بود و خطری جدی برای پایتخت محسوب می شد که می توانست پایتخت را بگیرد و قاجاریه را ساقط و جمهوری اسلامی ایران را در سراسر کشور برقرار کند. در دوران سلطنت رضاخان، دوران سلطه انگلیسیها بر کشور ایران به شمار می رود و استقلال ایران به دست عوامل انگلیس پایکوب شد و چیزی از آن باقی نماند.

سابق به تفصیل در پاسخ به شبهه تجزیه طلبی نهضت جنگل، جوابهای علمی داده که می توانید به همانجا مراجعه کنید. بخشهایی از آن را در اینجا درج خواهم کرد.

نهضت جنگل همزمان با آغاز جنگ جهانی اول و اشغال ایران به دست قوای متجاوز انگلیسی و روسهای تزاری، علی رغم اعلام بی طرفی ایران، صورت گرفت و ایران خسارت فراونی دید و نهضت جنگل برای حفظ استقلال ایران و بیرون کردن قوای متجاوز خارجی و عوامل داخلی آنها قیام کرد.

نهضت جنگل و اتحاد اسلام و میرزا کوچک، اهداف تجزیه طلبانه را دنبال نمی کردند بلکه در تمام بیانیه ها و سخنان و نکاتی که گفته اند، به وضح سخن از ایران و حفظ «استقلال ایران» گفته اند نه «استقلال گیلان». به قدری در سخنان میرزا کوچک و اسناد بر جای مانده از نهضت جنگل، بحث استقلال ایران پررنگ است که عده ای میرزا را به ناسیونالیسم (ملی گرایی) متهم کرده اند!

دلایلی که تجزیه طلب نبودن میرزا کوچک و نهضت جنگل را اثبات می کند بسیار زیادند و در صورتی که بخواهیم تمام آنها را یک جا جمع کنیم، کتاب مفصلی خواهد شد ولی در اینجا به عنوان نمونه فقط به چند مورد از این دلایل اشاره می کنیم. ما در زیر به دلایلی که برای اثبات تجزیه طلب نبودن میرزا کوچک و جمعیت اتحاد اسلام و در مقابل آن دلایلی که آنها بر استقلال ایران تاکید کرده اند، می پردازیم:

تصویر

۱- شعار روزنامه جنگل که از شماره اول روی تمام شماره های این روزنامه در سرلوحه آن درج شده بود، این عبارت بود که «این روزنامه فقط نگاهبان حقوق ایرانیان و منور افکار اسلامیان است»[۴] در حالی که اگر این نهضت شعار تجزیه طلبی می داد، باید نگاهبان حقوق گیلانیان می بود نه ایرانیان.

تصویر

حتی در دورانی که نهضت جنگل به صورت رسمی حاکمیت مرکزی ایران را دیگر به رسمیت نشناخت و نظام جمهوری ایران را تشکیل داد، شعار روزنامه جنگل هم تغییر کرد و این عبارت در بالای آن درج شده بود: «این روزنامه ناشر افکار کمیته انقلاب سرخ و ارگان حکومت جمهوری شوروی ایران است» و باز در این شعار هم هیچ رنگ و بویی از تجزیه طلبی در آن وجود ندارد و به جای جمهوری شوروی گیلان عبارت جمهوری شوروی ایران درج شده بود.[۵]

۲- روزنامه جنگل در اولین شماره انتشارش به روز ۱۹ شعبان ۱۳۳۵ق، مطلبی را با عنوان اعتذار منتشر کرد و از وزارت معارفِ دولت مرکزی درخواست صدور مجوز برای انتشار روزنامه جنگل را کرد. در حالی که اگر سران نهضت جنگل، دولت مرکزی ایران را به رسمیت نمی شناختند و ادعای تجزیه طلبی داشتند هرگز نباید ادعای قانون مداری و درخواست اخذ مجوز برای انتشار روزنامه جنگل را بکنند و این امر نشانه آن است که دولت مرکزی را به رسمیت می شناسند و خود را تابع آن می دانند ولی انتقاداتی هم به آن دارند: «اول باید دانست که هیئت موسس این نامه ملی، ایرانی و ایرانی نژاد و طرفدار حقوق و مطیع قانون می باشند. جهت طبع و نشر بدون امتیاز از وزارت جلیله معارف، همانا فوت وقت بوده است و انتشار بحران کابینه. لذا به موجب این اولین شماره، از آن مقام منیع امتیاز این جریده را خواهانیم.»[۶]

تصویر

۳- در شماره ۲۳ روزنامه جنگل در روز ۱۰ ربیع الثانی ۱۳۳۶ق، مطلبی بسیار مهمی درباره دلیل ایجاد نهضت جنگل را ضعف ایران و غارت این کشور به دست قوای روسیه و انگلیسی در جنگ جهانی اول یاد کرده است و اینکه دلیل این مشکلات، خود ما مردم ایران هستیم که ایران را قوی نکرده ایم که دست تعدی را از سرش کوتاه کنیم، و نهضت جنگل با چنین انگیزه برای حفظ استقلال ایران به وجود آمده است: «تا نصف ایران، همه خراب و مردمانش سرگردان هستند. ایران در حالی که بی طرف بود، بیشتر از دولت های محارب متضرر و ویران شده است. … امروز در ایران امروز به اسم جنگل یک حرکت و جنبش ملی هست.» همان طور که می بینید که همه جا سخن از «ایران» است نه گیلان. اما این عبارات کمی جلوتر به یک جمله طلایی منتهی می شود که تمامی اهداف نهضت جنگل در آن یک جمله خلاصه شده است و آن اینکه: «مقاصد جنگلی چیست: یک کلمه ساده، فقط حفظ استقلال ایران و سعادت ایرانیان است.»[۷]

برای مشاهده متن کامل مقاله «پاسخ به یک پرسش: آیا هدف نهضت جنگل، تجزیه طلبی و جدا کردن گیلان از ایران بود؟»، و مطالعه تمام ادله مرتبط در نفی اتهام تجزیه طلبی، به لینک زیر مراجعه کنید.

www.rangeiman.ir/11163

 

 

——————————–

پاورقیها:

[۱] . تاریخچه جنگلیان، تمامی صفحات؛ سردار جنگل، ص۴۵۳ـ۴۵۴٫

[۲] . سردار جنگل، ص۴۵۳٫

[۳] . تاریخچه جنگلیان، ص۲٫

[۴] . روزنامه جنگل، س۱، ش۱، یکشنبه ۱۹ شعبان ۱۳۳۵ق، ص۱٫

[۵] . روزنامه جنگل (انقلاب سرخ)، س۴، ش۱، پنجشنبه ۱۴ شوال ۱۳۳۸ق، ص۱٫

[۶] . روزنامه جنگل، س۱، ش۱، یکشنبه ۱۹ شعبان ۱۳۳۵ق، ص۱٫

[۷] . روزنامه جنگل، س۱، ش۲۳، پنجشنبه ۱۰ ربیع الثانی ۱۳۳۶ق، ص۲ـ۴٫

ارسال دیدگاه

enemad-logo