پایان مرجعیت واحد در گیلان
میثم عبدالهی
گیلان در دوره های مختلف تاریخی مرجعیت دینی در گیلان داشت و این مرجعیت همیشه باعث اقتدار اقتدار اسلام و جمع شدن مردم حول محور آن مرجع بود. اما آیت الله العظمی خمامی را باید آخرین نفر از سلسله مراجع دینی مردم گیلان دانست…
میثم عبدالهی
قانون کاپیتولاسیون برای اولین بار برای نیروهای روسی داخل ایران به تصویب رسیده بود. قانون کاپیتولاسیون، قانونی بود که به نیروهای خارجی آزادی عمل برای هر نوع فعالیتی را در خاک کشور ما می داد. این قانون عملا استقلال کشور را به بازی می گرفت چرا که اتباع روسی هر نوع جنایتی را در ایران مرتکب می شدند کسی حق محاکمه و بازخواست از آنان را نداشت. آتشین ترین سخنرانی امام خمینی در سال ۱۳۴۲ علیه کاپیتولاسیون برای اتباع آمریکا بود.
گیلان به دلیل ویژگی های خاص جغرافیایی در جایی واقع شده که حیاط خلوت دولت روسیه به حساب می آمد. به همین خاطر کنسولگری روسیه در رشت، قدرت بسیاری در عزل و نصب حکام محلی داشت و حتی در دعواهای شخصی وارد می شد و طرف کسانی را می گرفت. اتباع کنسولگری نیز برای خود اعتبار و شان مخصوصی قائل بودند. گاهی اتفاق می افتاد که دربان کنسوگری مست می کرد و با قمه و قداره، محله ای را می بست و گاهی دختران و زنان را می دزدیدند و به کنسولگری می بردند.
اینها فجایعی بود که سال ها بر سر شهر رشت و سایر مناطق گیلان می افتاد. بی کفایتی شاهان قاجار و قوی نبودن دولت مرکزی باعث شده بود که توانایی جلوگیری از دخالت های همسایه شمالی و جنوبی یعنی روسیه و انگلیس را نداشته باشد. تصویب کاپیتولاسیون نیز آنها را در اعمال شان جری تر می کرد.
اردیبهشت ۱۲۵۵ شمسی در رشت یکی از وابستگان کنسولگری روسیه که ارمنی بود با زنی فاسد، ارتباط نامشروع داشت. مردم محل از این مسئله ناراحت بودند. آنان پیش حاکم مستبد شهر نرفتند چرا که امیدی نداشتند بتواند در مقابل کنسولگری کاری کند. آنان نزد مجتهد شهر «حضرت آیت الله العظمی ملا محمد خُمامی» رفتند و از این مسئله گله کردند. «حاجی خمامی» به آنان گفت: «باید شاهدانی حاضر شوند و به این مسئله گواهی دهند. در غیر این صورت حکمی ثابت نخواهد شد.» ۴ نفر حاضر شدند و به این مسئله شهادت دادند. آیت الله خمامی حکم کرد که تبعه روس باید کشته شود و زن باید سنگسار گردد. به محض اینکه این حکم از دهان مجتهد خارج شد جمعیت زیادی از مردم به سوی خانه ارمنی شتافتند. آنها لحظه ای درنگ را در راه اجرای حکم مرجع شان صحیح نمی دانستند. شخص ارمنی همانجا کشته شد و زن را هم گرفتند و سنگسار کردند.
کشته شدن تبعه روس در حالی اتفاق افتاد که سال ها بود کاپیتولاسیون به نفع اتباع روس در ایران جریان داشت و کسی ندیده بود که وابستگان روسیه را در ایران بازخواست کنند چه رسد به محاکمه یا کشتن.
طولی نکشد که خبر این واقعه به تهران رسید. ناصرالدین شاه از شنیدن این مسئله به خشم آمد و مسبب این واقعه را احضار کرد. اعتراض روس ها شاه را بیشتر ترسانده بود.
خبر احضار را به حاجی خمامی دادند. او رشت را به مقصد تهران ترک. ولی دل های مردم رشت نگران او بود چرا که نمی دانستند چه اتفاقی خواهد افتاد؟
حاج ملا محمد خمامی وارد پایتخت شد. آیت الله حاج ملا علی کَنی به استقبال اش آمد و او را به خانه اش برد. حاج ملا علی کنی از علمای بزرگی بود که آوازه اقتدار و عظمتش در جهان تشیع زبانزد بود. وی مرجعی واحد در تهران بود و شاه و بسیاری از رجال دربار از او حساب می بردند. حاج ملا علی کنی جریان را از آیت الله خمامی شنید و به حمایت از او پرداخت.
پس از مدتی دو مجتهد به سوی دربار شاه رفتند. این در حالی بود که مردم زیادی اطراف شان تجمع کرده بودند و دست ایشان را بوسیده و برای تبرک به عبای شان دست می کشیدند.
آن دو نزد ناصرالدین شاه رفتند. شاه که حاجی خمامی را دید با خشم گفت: «حکم ناشیانه دادی و روابط دو دولت را به هم زدی. اکنون خُلق همسایه شمالی نسبت به ما تلخ است، به طوری که ممکن است اتفاق ناگواری روی دهد. چرا فکر نکردی و عاقبت کار را جلو چشم نیاوردی و بدون رعایت اطراف و جوانب دست به یک چنین اقدام خطیری زدی؟
رسم این بود که کسی در مقابل حرف شاه جوابی نمی داد؛ یعنی کسی جرئت نمی کرد که جواب دهد. شاه هم چنین انتظاری داشت. ولی حاجی خمامی بلافاصله جواب داد: «: من به تکلیف شرعی ام عمل کردم.»
شاه در مقابل این جواب خلع سلاح شده بود. او فکر نمی کرد که چنین جوابی بشنود. او فضا را عوض کرد و از در فریب وارد شدو گفت: «شما مجتهد هستید و بزرگ شهر ها هستید. وقتی که امری را تشخیص دادید و اینکه بر کسی باید حد جاری شود به مقامات دولتی اطلاع دهید. دولتی ها وظیفه دارند که حدود را اجرا کنند!»
حاجی خمامی کاغذ کوچکی را از لای چینِ عمامه اش در آورد و به طرف شاه گرفت و گفت: «بسم الله، اینها مهدور الدم هستند. امر بفرمایید حکم شرعی را درباره شان اجرا کنند.»
شاه حسابی غافلگیر شده بود. نمی دانست چه کند. اگر مخالفت می کرد، مخالف شرع معرفی می شد و با حضور ملاعلی کنی این امر ممکن نبود. ناصرالدین شاه بدون اینکه به خواسته اش برسد، بقیه جلسه را به سردی برگزار کرد و دو مجتهد را مرخص نمود.
زمانی که حاجی خمامی به رشت بازگشت، مردم رشت از اینکه مجتهد شان را سلامت می دیدند خوشحال بودند. بلافاصله حرف از دیدار حاجی خمامی با ناصرالدین شاه در گیلان پیچید و مردمی که او را نمی شناختند، آشنا شدند. آنها خوشحال بودند که در مقابل حاکمان ظالم پشت و پناهی خواهند داشت. البته برای حاکمان گیلان حضورش ناراحت کننده بود چرا که حضورش برای مقامات دولتی ناراحت کننده بود چرا که جلوی ظلم ها و تعدی های آنان می ایستاد. از این تاریخ نامش بر سر زبان ها افتاد. تا جایی که حکّام و مقامات دولتی از او حساب می بردند و برای پیشبرد اهداف خود محتاج بودند که حمایت اش را جلب کنند.
آیت الله العظمی حاج ملا محمد خمامی سال ها مرجعیت مردم گیلان را بر عهده داشت. در این زمان مرجعیت عام مردم گیلان او بود که هر رهبری دینی و هم رهبری سیاسی را بر عهده داشت. وی در زمان مشروطه به همراه مجتهد معروف تهران آیت الله شیخ فضل الله نوری، دو رهبر اصلی جریان «مشروعه خواهی» در کشور بودند. به همین خاطر هر دو توسط مشروطه خواهان غرب زده به شهادت رسیدند.
اکنون در سالگرد شهادت آیت الله العظمی خمامی در ۲۹ ذی الحجه ۱۳۲۶ قمری (بهمن ۱۲۸۷ شمسی)قرار داریم. اما تاسف بیشتر ما برای آن است که گیلان در دوره های مختلف تاریخی مرجعیت دینی در گیلان داشت و این مرجعیت همیشه باعث اقتدار اقتدار اسلام و جمع شدن مردم حول محور آن مرجع بود. اما تاسف ما زمانی بیشتر می شود که بدانیم آیت الله العظمی خمامی را باید آخرین نفر از سلسله مراجع دینی مردم گیلان دانست چرا که ۱۰۷ سال از شهادت ایشان گذشته و هرگز عالمی بزرگ در حد ایشان در گیلان حضور نیافته و به مرجعیت واحد نرسیده است.