
گذری بر نقش شاندرمن در نهضت جنگل
قربان صحرائی چاله سرائی
مقر حکومتی میرزا در مناطق تالش نشین فومنات و حومه قرار داشت و مخالفت و دشمنی اغلب خوانین پنج بلوک ماسال، شاندرمن، تالشدولاب، اسالم و کرگانرود که تحت حاکمیت خان مقتدر و متنفذی به نام ضرغام السلطنه سردار مقتدر قرار داشتند، با میرزا، سبب شده بود کمتر مجالی حاصل شود تا از دوستداران و همفکران میرزا در این مناطق، کسی به یاری وی و نهضت جنگل بشتابد.
قربان صحرائی چالهسرائی
یازدهم آذرماه هر سال یادآور شهادت مردی است که گیلان به نام، راه، اهداف و آوازهاش مفتخر است؛ چه آنکه «نماد شجاعت و مجاهدت مردم گیلان، بحق شهید بزرگوار، میرزا کوچک جنگلی است که برای اسلام، برای قرآن، برای اقامهی دین و در مقابلهی با بیگانگان و متجاوزان، در دوران غربت قیام کرد و یاد او هرگز نباید فراموش شود؛[۱]» زیرا این مرد در قیامی هفتساله جهت استیلای پرچم اسلام و عدالت و رهایی ستمدیدگان از دست ستمکاران زمانه، درخششی جاودانه از خویش به یادگار گذاشت. با همهی این درخشندگیها او آزادهمردی است که همچنان سرنیزه تهمت و افترا و دروغ از سوی غربزدگان وطنی؛ آنانیکه قبلهی آمالشان غرب و معبودشان کدخداست، به سوی او نشانه میرود و وی را به تجزیه گیلان از ایران متهم میسازند. این غصّه و رنج مظلومیت میرزاکوچکخانِ بزرگ، دردی است که هر زمان همچون تیری زهرآگین از حلقوم یک ناآگاه و بعضاً خائن به ملت و وطن و شیفته و دلبسته به زرق و برق فرهنگ برهنه، پوشالی و توخالی دیار فرنگ بیرون میجهد و خدو بر چهرهی تابناک ستارهی درخشان مبارزه، مقاومت و ایثار در دوران مثلث تاریکی استبداد داخلی قاجاری، استعمار انگلیس خبیث و استکبار روسیه تزاری میاندازد، غافل از اینکه عِرضْ خود میبرند و صرفاً زحمت ما میدارند.
در این مقاله، قصد نداریم به هرزهگویی، خلافنویسی و افترازنی برخی از غربزدههای هر روز به رنگی درآمده پاسخ دهیم؛ همآنانی که با شعار و سخنسازیهای نابخردانه و تبلیغات فریبکارانه و ترویج شعارهای گوشپرکن، در این سالها سبب سیطرهی تفکری لیبرالی و شیفته کدخدا در ایران اسلامی شده و بدینوسیله اسباب زحمت و مشقت بیش از هشتاد میلیون ایرانی را فراهم آوردند و خساراتی غیرقابل جبران بر این ملت تحمیل نمودند. بلکه نگارنده کندوکاوی به نقش بسیار حساس و برجستهی تالشان در این قیام انجام داده و با پژوهش، بررسی، ژرفنگری، تدبّر و تأمل بیشتر در این قیام مردمی و با استفاده از متون و مستندات مکتوب و مصاحبههای مختلف با اهل اطلاعِ موثق، نقش برجسته و مهم قوم و دیار تالش را در آن به مقدار توان خویش روشن نموده است.
اینک به مناسبت نود و هشتمین سالروز شهادت آن بزرگمرد دوران تاریکی در پیکار با نابکاران، بخش کوتاهی از آن تحقیق که همراهی و همگامی مردم شاندرمن با قیام جنگل را بیان میکند به علاقمندان و خوانندگان محترم سایت ارجمند رنگ ایمان تقدیم مینماید.
نقش شاندرمن در قیام جنگل
… از آنجاییکه مقر حکومتی میرزا در مناطق تالشنشین فومنات و حومه قرار داشت و مخالفت و دشمنی اغلب خوانین پنج بلوک ماسال، شاندرمن، تالشدولاب، اسالم و کرگانرود که تحت حاکمیت خان مقتدر و متنفذی به نام ضرغامالسلطنه سردار مقتدر قرار داشتند، با میرزا، سبب شده بود کمتر مجالی حاصل شود تا از دوستداران و همفکران میرزا در این مناطق، کسی به یاری وی و نهضت جنگل بشتابد. خصوصاً از نهایت ترس و وحشتی که ضرغامالسلطنه ایجاد کرده و عرصه چنان بر رعیت پابرهنه و ستمدیده تنگ شده بود کسی جرأت ابراز این کار را نداشت تا چه رسد به این که به انقلاب جنگل بپیوندد. سیطرهی خفقان و وحشت ضرغام و مزدوران دستنشاندهاش به ویژه در مناطق ماسال و شاندرمن به حدی بود چنانچه کسی به هر نحوی خود را به میرزا میرساند، خانواده، جان، مال و ناموس خود و اقوام و املاک وی به هیچ وجه در امان نمیماند و مورد غارت و چپاول ضرغام و خوانین مزدور او قرار میگرفت. حتی غالب سرمایهداران محلی هم به جهت حفظ املاک و داراییهایشان، خود را با پیوستن به نهضت جنگل به مخاطره نمیانداختند. بدین خاطر نقش نیروی انسانی و مالی تالشان جنوبی (فومنات و حومه) در انقلاب جنگل برجستهتر و نمایانتر از نیروهای تالش شمالی ( از ماسال به بعد) است.
با این وجود اگر چه مقر حکومتی، سازماندهی نیروها و فرماندهی میرزا کوچکخان، نقاطی در جنگلهای فومنات از ماسوله تا زیده و آلیان و گوراب زرمیخ بود ولی با توجه به اسناد پراکندهی مکتوب و شواهد شفاهی موجود، مردم مناطق دیگر تالش نظیر شاندرمن، ماسال، تالشدولاب و حتی تالش شمالی نیز بعضاً به صُوَرِ مختلف با جان و مال خویش به یاری میرزا شتافته و با مخالفانش به طرق مختلفی درگیر بودهاند که در ادامه این نوشتار به مواردی از آن از جمله حمله جنگلیها به نیروهای متخاصم مستقر در شاندرمن بیشتر پرداخته خواهد شد.
شواهد مکتوب
آنچه در برخی از آثار پراکنده مکتوب که در این زمینه جسته و گریخته منتشر گردیده چنین استنباط میشود که کم و بیش همگامی و همراهی مردم پابرهنه و تحت ستم کل تالش به ویژه شاندرمن و ماسال با قیام جنگل به رهبری مرحوم شهید میرزاکوچک جنگلی به خوبی هویداست [۲].
در کتاب تاریخ انقلاب جنگل نوشته محمدعلی گیلک آمده است:
«قوای جنگل روزانه توسعه مییافت و مبلغین به اطراف میفرستاد. مخصوصاً با شاندرمن که یکی از بلوک خمسه طوالش و در تحت سرپرستی امیرمقتدر بود. چند نفر فرستاده آنها اهالی شاندرمن را بر علیه طالشها برانگیختند و به مردم وعده دادند که به معیت مجاهدین با طالشها جنگ کرده و یکباره از مظالم آنان رهائی یابند. این خبر به سردار تالش رسید و او را خوفی عظیم گرفت و از روسها برای جنگ کردن با جنگل استمداد نمود. روسها ازراه کنار دریا عدهای قزاق به طالشدولاب روانه نمودند. قزاقهای روس به کمک طالشها به شاندرمن حمله کرده [و] قوای جنگل نیز به اتفاق مردم به مدافعه برخاستند و جنگ سختی به وقوع پیوست و در نتیجه به شکست طالشها تمام شد. در این جنگ دو نفر صاحبمنصبان تزاری و چند نفر تفنگچی تالش مقتول و از جنگلیها نیز سه نفر به قتل رسیدند. طالشها فرار کرده، شاندرمن جزو منطقه جنگل درآمد و این عمل باعث ازدیاد نفرات و توسعه نفوذ آنان گردید.»[۳]
در بخشی از نامهی مورخ «۲۹ ربیعالثانی ۱۳۳۵» نوشته آقامحمدجعفر کاظماف[۴] خطاب به حاج حسینآقا امینالضّرب ارسالی از رشت، این موضوع تأیید میشود:
«در تاریخ ۱۵ ربیعالثانی از ماسال راپُرتی بوسیله قاصد آوردند. از طرف انزلی که جنگلیها شاندرمند[۵] و ماسال را اشغال و تمام برنجهای محلی را با بقایای رعایا گرفته، البته در روزنامهها هم خوانده و مستحضر گردیدهاید. ولی خوشبختانه فدوی در تاریخ ۲۲ ربیعالاول مشهدی رضا مباشر ماسال را فرستادم از طرف انزلی به شهر آورده و پیشبینی نموده و برنج مالالاجاره را به مشارٌالیه فروختم .[۶]»
اولاً این اسناد مهم بیانگر این نکته است که در ربیعالثانی سال ۱۳۳۵ تا مدتی بعد مناطق شاندرمن و ماسال و مخصوصاً شاندرمن مستقیم در قیام جنگل درگیر بودند و نیروهای متخاصم طرفین در این منطقهی حساس تالش با هم جنگ و پیکار میکردند، حتی این اسناد نشان میدهد که انقلاب جنگل توانسته است برای مدتی هرچند کوتاه مخالفان و دشمنانش را از این منطقه بیرون رانده و بر آن سیطره داشته باشد. کما اینکه سند قبلی بر این نکته تصریح دارد: «طالشها(نیروهای تحت امر ضرغامالسلطنه) فرار کرده، شاندرمن جزو منطقه جنگل درآمد». ثانیاً از این سند استنباط میشود بیشترین ترس و شاید همهی ترس مباشر امینالضرب از ازبین رفتن اموال و دریافت اعانه و مساعدت مالی بود که مردم به جنگل کمک میکردند و یا به دستور حسنخان آلیانی از برخی از خوانینی که تمکین نمیکردند به اجبار اخذ میشد. به همین خاطر، اینکه عدم ورود جنگلیها به مناطق شاندرمن و ماسال را به مافوق خویش تا قبل از ماه ربیعالثانی همان سال گزارش داده، صرفاً جهت اطلاع دادن از در امنیت بودن اموال نامشروع وی بوده. زیرا «یکی از طرق ملکاندوزی، سابقاً با فقدان امنیت ارتباط داشت. افراد ضعیف در نتیجهی تعدیاتی که از متنفذین میدیدند، حاضر میشدند قسمتی از املاکشان را به اشخاص قدرتمند به رایگان بدهند و یا به ثمن بخس بفروشند تا چیزی هم به عنوان ممر معیشت در سایهی حمایت متنفذین برایشان باقی بماند. اغلب مالکان بزرگ از همین طریق متمول شده، اراضی و املاک وسیعی به دست آوردهاند»[۷]. بهنظر میرسد در آن اوضاع قمردرعقرب مباشر امینالضرب پیشدستی کرده قبل از ورود جنگلیها به شاندرمن و ماسال، مالالاجارهی اخذ شده از رعایای بیچاره و بدبخت را به سرعت از منطقه خارج و در محلی امن قرار داده تا احیاناً توسط عوامل حسنخان آلیانی توقیف نشود. به همین خاطر انتقال موفقیتآمیز آن اموال را با خوشحالی به اطلاع امینالضرب رسانده است.
حمله نیروهای ضرغام به جنگلیها در ماسال و شاندرمن
از سال ۱۳۳۵ هجری/ ۱۲۹۵شمسی تا سال۱۲۹۹، برای میرزا فرصتی حاصل شد تا به اتفاق رزمندگانش چند مرتبه در ماسال و شاندرمن در مقابل قشون سردار مقتدر تالشدولابی تنها حریف قابل ملاحظه برای جنگل از ناحیهی تالش بایستد و وی را در مرتبهی اول شکست دهد و در مرتبهی آخر که در ییلاق سیفی بوده، ناکام ماند: «… در میان رؤسا نواحی طالش گیلان، یگانه حریف و مانعش سردار مقتدر طالشدولابی بود که در دورهی آشوب در همه محالات طالش استیلاء و قدرتی یافته بود، غفلتاً با سیصد مجاهد در ییلاق گیلان که مجاور خلخال است به سر وقت او حمله آورد»[۸].
در ادامه به شرح چگونگی انجام این جنگها میپردازیم.
ورود رزمندگان جنگل به منطقه
همانطوریکه پیشتر بیان گردید مابین مجاهدین انقلابی جنگل به رهبری میرزاکوچک جنگلی و نیروهای مخالف نهضت جنگل که تحت فرمان ضرغامالسلطنه تالشدولابی بودند و به مناطق شاندرمن و ماسال یورشهایی داشتند، جنگهایی رخ داده است. در خصوص این جریان تاکنون مطلب قابل ملاحظهای به نگارش در نیامده و کمتر به آن پرداخته شده و دست کم سند مکتوبی به رؤیت نگارنده نرسیده. هر چند در برخی از اسناد مکتوب و نامههای باقی مانده از آن روزگار این موضوع استنباط میشود و بعضاً تصریح به این امر دارند ولیکن شرح مفصل و متقنی در خصوص این حملات به صورت مکتوب در جایی ذکر نگردیده. نگارنده با مراجعه به اهل اطلاع و آثار بجا مانده از آن دوران بر آن شد تا بلکه بتواند برخی از نقاط مبهم و ناگشوده این موضوع را روشن نماید.
شواهد شفاهی
جمعبندی برخی از شواهد شفاهی و نقلهای سینه به سینه و اسناد مکتوب حاکی از آن است که در اواسط ربیعالثانی ۱۳۳۵ هجری مطابق با بهمن ۱۲۹۵شمسی، شاندرمن و ماسال به تصرف رزمندگان جنگل درآمد و استیلای نهضت جنگل بر این نقطه تا چند سال بعد تداوم داشته است. قبل از آن برای ورود نیروهای جنگل به ماسال و شاندرمن از سوی حسنخان آلیانی تدبیری اندیشیده شد تا سردار مقتدر در ماسال ترور شود ولیکن شخصی از متنفذین ماسالی که از اهالی مهدیخانمحلهی ماسال بود، مانع انجام این طرح شد. وی معتقد بود اگرچه سردار مقتدر، خانِ ظالمی است و با انقلاب جنگل مخالفت و دشمنی میکند ولیکن قتل وی در ماسال موجب بدنامی ماسالیها میشود. بدین صورت از ترور سردار مقتدر در خاک ماسال جلوگیری شد. این در حالی بود که وی (ضرغام) بر ماسال و شاندرمن سیطرهی کامل داشت.
همزمان با این جریانات در شاندرمن، یک از خانهای ساکن روستای قَران شاندرمن؛ با سردار مقتدر همکاری میکرد و از مخالفین سرسخت میرزاکوچکخان و به همان اندازه از موافقین و سرسپردگان بیچونوچرای سردار بود. وی که فردی شجاع، متهور و بسیار نترس بود، پس از همکاری با سردار مقتدر به لقب خانی نایل آمد و از طرف ضرغامالسطلنه سردار مقتدر به عنوان نایبالحکومه وی در شاندرمن منصوب گردید. در برخی کتب تاریخی[۹] آمده بر اثر شدت تعدیات و ظلم و ستمی که از سوی حکمران خمسهی تالش، ضرغام و نایبالحکومهی وی بر مردم منطقه میشد سبب شد تا عَلَم مبارزه با این خان خونآشام تالش و نایبالحکومه و دیگر عوامل و دستنشاندههایش در شاندرمن و ماسال برافراشته شود. به ویژه اینکه شکایات و مظلمههایی که به رشت و مقامات بالاتر از سوی اهالی به ستوه آمده شاندرمن و ماسال برده میشد و هیچ پاسخی شنیده نمیشد سبب گردید تا خود مردم ستمدیده منطقه علیه این بیدادگریها و زورستانیها دست به اسلحه شوند و به قیام و مبارزه برخیزند[۱۰] و در این راه از پشتیبانی نهضت جنگل نیز برخودار شوند.
اما تا زمانی که این خان ظالم زنده بود، ورود به شاندرمن برای نیروهای جنگل میسر نشد. به همین خاطر طرح نقشهی ترور وی توسط حسنخان آلیانی (معینالرعایا)، برنامهریزی شد و سرانجام نایبالحکومه ضرغام در روستای چالهسرا و در مسجد قدیم آن روستا به قتل رسید. بدین ترتیب سردار مقتدر یکی از فرماندهان شجاع و دلیر خویش را از دست داد و در حقیقت سدّ آهنین سردار در شاندرمن شکسته شد و رزمندگان جنگل توانستند پس از این واقعه همراه با زدوخوردهایی با نیروهای ضرغام، آنان را به عقب رانده و با ورود به شاندرمن به استحکام مقر خویش و تقویت قوای خود بپردازند.
عمدهی این درگیریها در محل «ادارهی شاندرمن» که مقر حاکم شاندرمن بود صورت گرفت. این ساختمان در مرکز شهر شاندرمن واقع شده بود و حتی تا چند سال پیش که آن ساختمان وجود داشت آثار اصابت گلوله به بخشی از ساختمان آن اداره باقی و قابل مشاهده بود.
از سوی دیگر همزمان با این جریان نصرالهخان شاندرمنی بیتَمی که از موافقین میرزاکوچکخان در شاندرمن بود به یاریاش شتافت و جهت کمک به وی، پسرش «دوستمحمدخان» و عدهای از شاندرمنیها را به یاری میرزا گسیل داشت. البته قبل از این ماجرا عدهای از شاندرمنیها در جنگ ماسوله همراه میرزاکوچک جنگلی علیه روسها شرکت داشتند و برخی دیگر از این نیروها در جنگ «سیفی » نیز حضور داشتند.
نقل میکنند میرزا پس از استقبال از نیروهای جدیدی که از ناحیهی شاندرمن و از طرف نصرالهخان رحیمی به اردوی وی پیوسته بودند، از احوال تکتک آنها جویا شد. از آنجایی که «دوستمحمدخان رحیمی» تکپسر بود، میرزا به وی امر کرد که به زادگاهش روستای «بیتَـم» نزد پدرش برگردد و بدین ترتیب جهاد را برای وی لازم ندانست ولی بقیهی نیروهای کمکی، اجناس و کمکهای مالی ارسالی از سوی نصراله خان رحیمی را میپذیرد .
میرزا به یاری نیروهای تازهنفس شاندرمنی و دیگر مجاهدان جنگل توانست جنگ را تا کَرگانرود بکشاند و موجب فرار سردار به ییلاق زیندانَه و سپس پناهنده شدن سردار مقتدر به متحدانش در آن سوی مرزهای گیلان شود.
جنگ دیگر رزمندگان جنگل با نیروهای سردار مقتدر در ییلاق «سیفی[۱۱]» شاندرمن بوده که در این جنگ رزمندگان جنگل از نیروهای سردار مقتدر شکست میخورند. در همین جنگ بود که غلامعلیبابا ماسولهای به شهادت میرسد و میرزا در سوگ وی عزادار شده و نامهای دردمندانه به انوشیروانخان کبودمهری مینویسد.
نامهی میرزاکوچک به انوشیروانخان کبودمهری
پس از کودتای سرخ علیه انقلاب جنگل، مخالفان میرزا از اوضاع بسیار بدی که برای وی و یارانش ایجاد شده بود سود جسته و علیه وی دست به اقدامات براندازانهای زدند. از جملهی این مخالفان، سردار مقتدر تالش و کُردان ایل شاهسون بودند که در نواحی ییلاقی شاندرمن و ماسال با جنگوگریزها و حملات پیدرپی عرصه را بر یاران میرزا تنگ نموده و هرگونه امان و آسایش را از آنها سلب کردند. در این گیرودار بسیار دهشتناک که سایه شوم زوال میرفت تا بر انقلاب جنگل سیطره یابد و انقلاب جنگل واپسین نفسهای خویش را رقم میزد، یکی از یاران و سرداران دلاور میرزا به نام «غلامعلی بابا ماسولهای» به همراه حدود یکصد نفر از نیروهای رزمندهی تحت امرش در جریان جنگی که در ییلاق «سیفی» شاندرمن مابین متخاصمین روی داد، کشته شدند. وی در این نبرد فرماندهی نیروهای اعزامی از رشت را بر عهده داشت. شهادت غلامعلی بابا بر میرزا سخت گران آمد. از طرفی انوشیروانخان کبودمهری یکی دیگر از سرداران میرزا نیز ظاهراً نامهای از اوضاع پریشان خطوط نبرد به میرزا مینویسد. این عوامل باعث میشود که میرزا به انوشخان جوابیهای بنویسد.
متن کامل آن نامه که در مردادماه سال ۱۲۹۹ شمسی به نگارش درآمده، بدین شرح است:
هـوالحق ۶ برج اسد ۱۲۹۹ ۱۱ ذیقعدهی ۱۳۳۸
آقای انوشیروانخان
مراسلهی ملالتانگیز شما رسید ولی از طرفی چون پیشرفت اساس عدل به ریخته شدن خون حامیان عدالت و آزادی است، از این پیشامد به مضمون این شعر:
چرا خون نگریم چرا خوش نخندم / که دریا فرو رفت و گوهر درآمد
خرسند و خوشحالم که به کوه عزم و ارادهام ابداً لرزش و لغزش وارد نخواهد آمد، فقط عرض میکنم که: «خود آسان بشد و کار مرا مشکل کرد[۱۲]»، و از فقدان و هجرانش سینهام را تنگ ساخت.
امروز آقا سیدجلال را با چند نفر از راه ییلاق ماسال فرستادم، ولی من عقیده دارم چندی از ییلاق صرف نظر نموده به گیلان[۱۳] بیایید و با قوایی که دارید خطوط شاندرمن و ماسال را محافظت کنید تا کار منجیل خاتمه پیدا نموده و قوای کافی اعزام شود. اگرچه ابتدا هیچ عقیده نداشتم به ییلاق قوائی روانه کنم، ولی اصرار شماها وادارم کرد که بر خلاف نظریهی خود رفتار و به این نحو پیشآمدهای المبار تلافی کنم.
کوچک جنگلی [۱۴]
آنچه از این نامه برمیآید به نظر میرسد به دلیل مشغولیت و نبرد رزمندگان جنگل با قوای متجاوز در منجیل، میرزا با حملهی ییلاق سیفی شاندرمن موافق نبوده ولیکن از نامه میرزا به انوشخان چنین استنباط میشود که اصرار و پافشاری فرماندهان وی در خطوط شاندرمن باعث گردیده بودند تا از روی ناچار با جنگ سیفی موافقت کند. که البته این جنگ با شکست نیروهای جنگل خاتمه پیدا کرده و دوباره سردار مقتدر بر شاندرمن و ماسال تسلط مییابد.
میرزاکوچک جنگلی و نصرالهخان رحیمی
همانطوری که پیشتر آمد نصراله خان رحیمی شاندرمنی از موافقین نهضت جنگل و از همراهان میرزا بود. بنا به نقل شفاهی، مابین این دو علاوه بر رفاقت و مراوداتی که وجود داشته، مکاتباتی نیز صورت گرفته است. سابقه دوستی نصراله خان با میرزاکوچکخان بر میگردد به روزگاری که هردو در روزگار نوجوانی باهم در مدرسه علمیه رشت همدرس میشوند. این آشنایی سبب رفاقت و سپس در آینده سبب همکاری خان شاندرمنی با سردار جنگل در طول نهضت جنگل[۱۵] میشود. نگارنده به اصل مکاتبات رد و بدل شده بین میرزا و نصراله خان دست نیافت[۱۶] . ولیکن با مراجعه به منزل نصراله خان رحیمی که دارالحکومه شاندرمن، یکی از بلوک پنجگانه توالش بود پای صحبت نوادگان این خان شاندرمنی نشست.
این خانه در روستای بیتَم Bitam شاندرمن واقع شده و با قدمتی که دست کم به دوره ناصرالدینشاه قاجار برمیگردد به تاریخ ۱۴/۰۸/۱۳۸۴ با عنوان «ساختمان دوستمحمدخان» در فهرست آثار ملی و میراث فرهنگی ثبت گردیده است[۱۷]. خانهی رحیمیها با مرکز شاندرمن کمتر از ۵ کیلومتر و با مرکز شهر ماسال حدود ده کیلومتر فاصله و در شمال این شهر قرار دارد.
دارالحکومه شاندرمن در روزگار نهضت جنگل و در اوج خفقان خانخانی، پایگاهی جهت اجتماع ویکی از مراکز پر رفت و آمد هواداران قیام جنگل به شمار میرفت. به همین دلیل نصرالهخان شاندرمنی حاکم وقت شاندرمن و دارالحکومهی وی همواره از خشم و غضب ضرغامالسلطنه سردار مقتدر تالشدولابی در امان نبود و حتی یک بار به دستور وی، توسط تفنگچیان مزدورش با هدف دستگیری نصراله خان، مورد هجوم واقع شد. این حمله با مقاومت نزدیک به چهل روزه رزمندگان جنگل به رهبری میرزاکوچک رو به رو گردید. البته نتیجه این حمله برای مخالفین جنگل موفقیتی در پی نداشت و آنان در نهایت مجبور به عقب نشینی شدند. ولیکن آثار اصابت گلولههای نیروهای ضرغامالسلطنه هنوز هم در برخی از ستونهای چوبی غلامگردش طبقه دوم این خانه تاریخی باقی مانده است.
نگارنده چند مرتبه از این خانه تاریخی بازدید نموده و هر بار مورد استقبال نوادگان نصرالهخان رحیمی قرار گرفته است. آنان خاطراتی به نقل از پدر خویش مرحوم دوستمحمدخان رحیمی برای نگارنده نقل کردند که نیروهای سردار جنگل مخصوصاً در زمان استیلایش بر شاندرمن و ماسال، به این خانه رفت و آمد کرده و تجمعاتی داشتهاند و از همین مکان نیروها و کمکهای شاندرمنیها، ساماندهی و برای سردار جنگل گسیل میشد. همین موضوع و به خصوص همراهی نصرالهخان با سردار جنگل سبب شد تا این خانه و اهل آن از سوی تفنگچیان مزدور سردار مقتدر ضرغامالسلطنه مورد حمله قرار بگیرند.
نوادگان نصراله خان برای نگارنده تعریف میکردند که پدرشان این مضمون را همیشه از قول مرحوم کوچک جنگلی تکرار میکرد که به نصراله خان میگفت: «بنده با مظلوم هر که باشد همراهم ولی خود مظلوم هم برای آزادیش باید قیام نماید. تا نگرید طفل کی نوشد لَبَن؟»
پایان سخن
آنچه در صدر آمد جستاری کوتاه و نگاهی گذرا بود به همراهی پابرهنگان و خانگَزیدههای شهر کوچکی به نام شاندرمن با قیامی مردمی به نام نهضت جنگل که در دورانی تاریک در گوشهای از ایران بزرگ با اهداف بلند اسلامی و انسانی توسط آزادهمردی به نام میرزاکوچک جنگلی به وقوع پیوست. راه تحقیق در این زمینه همچنان گشوده و باز است چون زوایای فراوانی از این همراهی همچنان بر ما پوشیده مانده است. در جریان همراهی شاندرمنیها با قیام جنگل، اسامی اشخاصی را از زبان گویندگان به صورت شفاهی میشنویم که برای ما صحت و سقم وجود آنان و کارهایشان در هالهای از ابهام قرار دارد. به همین دلیل تا روشن شدن واقعیت ماجرا و مستدسازی دقیق، کمتر میتوانیم نامی از آنان ذکر کنیم. هرچند از روزگار قیام جنگل امروز کسی باقی نمانده تا از خاطرات و دیدهها و شنیدههای وی استفاده کنیم اما هنوز هستند افرادی که با یکی دو نسل فاصله برخی از زوایا را میتوانند اندکی بر ما روشن نمایند. علاوه بر این امید است در آینده با بیرون آمدن نامهها و مکاتبات و آثار از دل صندوقچههای خانگی و بدست آمدن اسناد جدید؛ حتی دست یافتن به کتبی که فعلاً در دسترس ما نبود، بر دانستهها و آگاهی ما نسبت به نهضت جنگل، به ویژه همراهی مردم محلی با آن نهضت افزوده گردد.
قم ۱۳/آذر ماه/۱۳۹۸
—————————————-
[۱]. از بیانات حضرت آیتالله العظمی امام خامنهای مدظلهالعالی در دیدار با جمعی از مردم استان گیلان به تاریخ – ۱۳۸۹/۱۰/۰۸
http://farsi.khamenei.ir/newspart-print?id=10782&nt=2&year=1389&tid=1959
[۲] . به کتابهایی که طی سالهای اخیر، نظیر کتاب تاریخ جنگل نوشته صادق مهرنوش، چاپ و منتشر شده دسترسی نداشتیم. گمان میرود با مطالعه آن کتاب زوایایی بهتری از نقش شاندرمنیها و ماسالیها در قیام جنگل بر ما باز و آشکار شود.
[۳]. تاریخ انقلاب جنگل، نوشته محمدعلی گیلک (خمامی)، نشر گیلکان، چاپ اول ۱۳۷۱، صفحات ۳۸ و ۳۹
[۴]. آقامحمد جعفر کاظماف, پسر حاج کاظم صراف اصفهانی, متوفی حوالی سال ۱۳۰۸ شمسی در تهران که نمایندهی حاج حسین آقا امینالضّرب در هشترخان, مسکو و دستآخر رشت بود و بیشتر, نمایندگیِ کارهای زراعتی و تجارتی وی را بر عهده داشته است.
[۵]. شاندرمن صحیح است که شاندرمند نوشته شده.
[۶]. برگهای جنگل, نامههای رشت و اسناد نهضت جنگل, به کوشش ایرج افشار, چاپ اول, نشر و پژوهش فرزان روز ۱۳۸۰, ص ۱۱٫
[۷]. گیلان در جنبش مشروطیت, ابراهیم فخرائی, انتشارات آموزش انقلاب اسلامی, چاپ سوم ۱۳۷۱ , ص ۱۲۵
[۸]. خاطرات ناصر دفتر روائی، انقلاب مشروطیت ـ نهضت جنگل، دورهی ناامنی خلخال، به کوشش ایرج افشار و بهزاد رزاقی، انتشارات فردوسی، تهران ۱۳۶۳، چاپ اول، ص ۳۳
[۹]. کتاب شوروی و جنبش جنگل، نوشته گریگور یقیکیان، به کوشش برزویه دهگان، نشر اختران ۱۳۸۶
[۱۰]. ماهنامه سرزمین نوروز، سال ۹، شماره ۴۴، فروردین ۱۳۹۱، ویژه شاندرمن ۵، به کوشش سید مؤمن منفرد و ابراهیم قلیپور، صفحه ۶، گوشهای از نهضت جنگل در شاندرمن نوشته سید مؤمن منفرد.
[۱۱]. یکی از ییلاقات تابستانی و فوقالعاده باصفا و زیبای شاندرمن.
[۱۲]. مصرعی از یکی از غزلیات مرثیهای حافظ که مشهور است لسانالغیب حافظ شیرازی آن غزل را در رثای از دست دادن پسر جوانش سروده. شدت درد و الم شهادت غلامعلیبابا بر میرزا فوقالعاده گران آمده است که وی علاوه بر استفاده از این مصرع که خواسته نهایت درد را ابراز کند, سنگینی هجرانش را نیز به تنگی سینهاش اشاره کرده است.
[۱۳]. تالشان کوهپایهنشین به مناطق مرتفع و ییلاقی اصطلاح «ییلاق» را دادهاند و به جلگه, «گیلان» میگویند. میرزا نیز در این نامه با زبان خود تالشان با ایشان سخن گفته است.
[۱۴]. قیام جنگل, یادداشتهای میرزا اسماعیل جنگلی, به کوشش اسماعیل رائین, انتشارات جاویدان, چاپ اول ۱۳۵۷, ص۱۶۱٫
[۱۵]. ماهنامه سرزمین نوروز، سال ۹، شماره ۴۴، فروردین ۱۳۹۱، ویژه شاندرمن ۵، به کوشش سید مؤمن منفرد و ابراهیم قلیپور، صفحه ۳۰، روستای بیتم شاندرمن و دارالحکومه آن، نوشته نصیر جوادی درخانه.
[۱۶]. ظاهراً بعد از شکست و پایان نهضت جنگل و در عصر اختناق و خفقان رضاخانی، دوستمحمدخان رحیمی ناچار میشود اسناد و مکاتبات رد و بدل شده مابین نصرالله خان و میرزاکوچک جنگلی را از بین ببرد.
[۱۷]. خزر آنلاین، گزارش « کسی نیست که دارالحکومه شاندرمن را دریابد؟» ،۱۳ مرداد ۱۳۹۲، جبار نوروزی کورهجان http://www.khazaronline.com/