مقام معظم رهبری: در طول تاریخ، رنگ های گوناگون بر سیاست این کشور پهناور سایه افکند؛ اما رنگ ثابت مردم گیلان، رنگ ایمان بود.
شنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ - Saturday 4 May 2024
محتوا
نکته‌های ناب از بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت به روایت حجت الاسلام شیخ هادی قدس اشکوری

نکته‌های ناب از بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت به روایت حجت الاسلام شیخ هادی قدس اشکوری

رضا باقی‌زاده لنگرودی
سه نفر از اهالی فومن (همشهری های حضرت آیه الله) به خدمتشان مشرف شدند. یکی از آنان فرزند آقا سیدزین العابدین مقیمی بود. معظم له قدری درباره ی عظمت جدّشان و سپس درباره ی پدرشان صحبت کردند، سپس فرمودند آقا سیدزین العابدین خیلی شجاع بود، در زمان رضاخان در مجلس شورای ملی وکیل بود.

سه‌شنبه 23 آوریل 2024 - 18:59

رضا باقی‌زاده لنگرودی

 

چاپ اول کتاب «نکته‌های ناب از بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت به همراه گفته‌ها و نوشته‌هایی درباره معظم له» ۱۳۸۵ توسط نشر کمال اندیشه تهران در زمان حیات مرحوم آیت الله العظمی محمدتقی بهجت فومنی انجام گرفته است. بسیار پرتیراژ، در سالهای متفاوت توسط ناشران مختلف منتشر شده. تا سال ۱۳۹۳ به چاپ چهلم رسید. رضا باقی‌زاده لنگرودی از شاگردان آیت الله بهجت، برای نگارش این کتاب از علما و بزرگان بسیاری از سراسر کشور مصاحبه و خاطره گرفته و در این کتاب درج کرده است. آیت الله سیدمجتبی رودباری، آیت الله صادق احسانبخش و حجت الاسلام و المسلمین شیخ هادی قدس، سه شخصیت گیلانی هستند که خاطراتی از آنها در این کتاب درج شده است. متن کامل خاطرات این سه شخصیت را در به زودی مطالعه خواهید کرد.

متن کامل عالم خاطرات شیخ هادی قدس به مناسبت رحلتش در روز چهارشنبه ٢٩ فروردین ١۴٠٣ش مطابق ٨ شوال ١۴۴۵ق، به همراه ویرایش اجمالی از سوی رنگ ایمان در ادامه منتشر منتشر گردید.

***

نکات ارسالی توسط حضرت حجت الاسلام والمسلمین آقای قدس[۱]

۱. نشانه ی نجابت از سراپای وجود او نمایان است!

مرحوم پدرم اواخر شهریور سال ۱۳۴۳ به شهر مقدس قم آمدند. حقیر در خانه ی حجت الاسلام حاج سید محمد نوری رحیم آبادی اجاره نشین بودم چون نقاهت و بیماری والدم هر روز بیشتر می شد یک روز قبل از درس خدمت حضرت آیت الله بهجت عرض کردم برای پدرم دعا بفرمایید. معظم له آدرس محل سکونت حقیر را گرفتند و فردای آن روز و یا پس فردا عصر به عیادت مرحوم پدرم آمدند. آن روز حجت الاسلام حاج علی آقا خیلی کوچولو و خردسال بودند و همراه حضرت آیت الله به منزل ما آمده بودند. مرحوم پدرم از آقا پرسیدند: این آقازاده کیست؟ معظم له فرمودند: بنده زاده است. مرحوم پدرم فرمودند: آری، «أَثَرُ النَّجابه ساطع البرهان!»، (نشانه ی نجابت از سراپای وجود او نمایان است.

حدود ۲۵ سال از این جریان گذشت تا این که سال ۱۳۶۵ با یکی از فضلای حوزه خدمت آقا مشرف شدیم در آن ملاقات حضرت آیت الله بهجت برای آن فاضل از جریان برخورد با پدرم صحبت کرد و فرمودند پدر ایشان درباره ی بنده زاده که کودک بودند فرمودند: «اثر النّجابَهِ ساطعُ البُرهان حقیر از حافظه و قوه ی ضبط و حفظ حضرت آیت الله تعجب کردم که بعد از ۲۵ سال عین همان جمله در حافظه ی مبارکش ثابت مانده است.

۲. هذا ما عندى

حدود سال ۱۳۵۲ روزی به همراه حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای احمدی گرمآبدشتی، بیست دقیقه قبل از درس به خدمت آقا مشرف شدیم، آقای احمدی :گفتند بعضی از آقایان اصرار دارند مرا به یکی از شهرها و بخشهای کاشان ببرند و روحانی آن شهر باشم آقا فرمودند: آیا آنجا حوزه علمیه دارد؟ آقای احمدی گفتند: نه حوزه ی علمیه ندارد. آقا فرمودند به جایی که حوزه ندارد نروید – یا خوش ندارم بروید (تردید از بنده است).

بنده که در محضر حضرت آیت الله تا حدی جسور بودم و در ایــن گونه موارد به خود اجازه اظهار نظر می دادم، عرض کردم: اگر امثال آقای احمدی برای هدایت و ارشاد مردم از قم بیرون نروند چه کسی باید به داد مردم برسد؟ حضرت آیت الله نگاهی به بنده کردند که حاکی از عدم رضایتشان از گفتارم ،بود سپس فرمودند: «هذا ما عندی» (نظر ما همان است که گفتیم ما قدری انتظار کشیدیم که شاید آقا در رابطه با مطلب مورد نظر چیز بیشتری بفرمایند ولی ایشان کتاب جواهر را باز نموده و درس را شروع کردند.

۳. غذای لذیذ نه مفید!

روزی در محضر ایت الله صحبت از کیفیت غذاهای مصنوعی و ضرر این گونه غذاها برای انسان به میان آمد، ایشان فرمودند: امروز مردم غذای لذیذ میخواهند نه غذای مفید. سپس فرمودند: اصولاً غذاهای سرخ کرده ضرر دارند ولی چون بذائقه ی انسان خوش می آید لذا همه خواهان آن هستند و توجه به ضرر آن ندارند.

۴. گمان نمیکردیم به چنین روزی مبتلا شویم

روزی حضرت آیت الله فرمودند اوقاتی که ما در نجف تحصیل میکردیم افراد برجسته و صاحبان مقامات عالیه بسیار زیاد بودند، به گونه ای که از بعضی آنها هر روز کرامتی دیده می شد و ما خیال می کردیم همیشه بدین منوال خواهد بود و گمان نمی کردیم که مانند این روز هم داریم که صاحبان کرامات کثیره این قدر کم خواهند شد که به ندرت یکی پیدا میشود.

۵. یک نوبت در ظرف غذا بریزید سالم میشوید!

در رابطه با نکته ی گذشته فرمودند آقایی (ظاهراً فرمودند: از اهل) که همیشه به ناراحتی معده مبتلا بودند – گاهی سوء هاضمه و  زمانی درد معده و گاهی نفخ معده – به خدمت یکی از حضرات یاد شده رسید و ناراحتی خود را با او در میان گذاشت. آن آقا بلافاصله فرمودند: علت ناراحتی شما این است که شما سیر سر سفره می نشینید و چند نوبت غذا در ظرف میریزید و می خورید، بعد از این هر مقدار که می خواهید بخورید همه را در ظرف غذا بریزید و بعد بخورید تا معلوم شود چقدر میخورید آن آقا رفت و مدتی به دستور ایشان عمل کرد و کاملاً خوب شد و بعد به خدمت آن آقا مشرف شد و عرض کرد: این چگونه طبابتی بود که انجام دادید؟ فرمودند: شما چند بار غذا در ظرف خود میریختید چون هر بار زیاد نمی ریختید لذا خیال نمی کردید که بیش از اندازه غذا میخورید، ولی وقتی یک نوبت غذا در ظرف ریختید، زیاد ریختید و حجم و مقدار غذا را کاملاً مشاهده کردید که چقدر زیاد میخورید.

۶. شجاعت سیدزین العابدین [مقیمی فومنی]

روزی در فصل بهار سال ۱۳۸۱ به خدمت معظم له مشرف شدم. در اثنا سه نفر از اهالی فومن (همشهری های حضرت آیه الله) به خدمتشان مشرف شدند. یکی از آنان فرزند آقا سیدزین العابدین مقیمی بود. معظم له قدری درباره ی عظمت جدّشان و سپس درباره ی پدرشان صحبت کردند، سپس فرمودند آقا سیدزین العابدین خیلی شجاع بود در زمان رضاخان در مجلس شورای ملی وکیل بود. در آن زمان وقتی رضاخان طرح خلع لباس روحانیت را پیاده کرد، بنابراین شد که وکلای روحانی خلع لباس شوند آقا سید زین العابدین نامه ای به رضاخان مبنی بر اعلام استعفای خود از وکالت و رفتن برای سفر به عتبات عالیه نوشت. رضاخان قضیه را فهمید و استعفای او را نپذیرفت در عین حال متعرض لباس او نشد و تا آخر هم با لباس بود و لباس خود را بیرون نیاورد.

هم چنین فرمودند: در مجلس رسم بود که در لحظات تنفس آهنگ مخصوصی پخش میشد. روزی در حین پخش آهنگ آقا سید زین العابدین فرمودند آقا خاموش کن! مسئول پخش خاموش کرد، ولی با فاصله ی کمی باز هم روشن کرد. آقا سید به عنوان اعتراض برخاست و عبا به دوش کشید و از مجلس بیرون رفت و به دنبال ایشان نمایندگان زنجان که روحانی بودند برخاستند و از مجلس بیرون رفتند. صبح فردای آن روز تدیّن رئیس مجلس با طرح یک ضرب المثل انگلیسی شروع کرد تا مطلبی بگوید اما سید زین العابدین از جا برخاست و فرمود آقایان منظور آقای تدیّن من هستم ولی من برای شما قضیه ای را نقل کنم که مطلب روشن شود.

یکی از علما دید سگی در مسجد است و آن را از مسجد بیرون کرد. شب در خواب دید شخصی به او میگوید چرا سگ را از مسجد بیرون کردی؟ صبح شد دوباره به مسجد رفت باز دید سگ در آنجا است و آن را بیرون کرد باز شب همان خواب را دید روز سوم باز تکرار شد و خواب دید شب سوم باز آن شخص با عصبانیت تمام به خواب آقا آمد و تندی کرد که چرا به حرف من عمل نمی کنی؟ آن آقا گفت: شما که هستید که این گونه سفارش اکید در مورد سگ به من میکنید؟ گفت: مرا نمی شناسی؟ گفت : خیر گفت: من امام زمانم گفت: مردک تو فلان فلان شده هستی تو امام زمانی که درباره ی وارد شدن سگ به خانه ی خدا این طور سفارش میکنی وقتی خدا احترام نداشته باشد تو چه کاره هستی که عرض اندام بکنی؟!

سپس فرمود: آقای تدین! آقای رئیس! تمام عزّت و عظمت و بزرگواری ما حتی شخص اعلی حضرت به خاطر اسلام و مقدسات اسلام است، اگر مقدسات اسلام احترام نداشته باشد و حلال و حرام خدا احترام نداشته باشد هیچ یک از ما احترام نخواهیم داشت. حضرت آیت الله بهجت سپس فرمود: در آن زمان، آن هم در مجلس شورا، احدی قدرت نداشت که اینگونه سخن بگوید.

۷. دوران امر بین اهم و مهم

زمانی دکتر محمد اسماعیل[۲] که دوران تخصص خود را گذراند یکباره از ادامه تحصیل علم پزشکی منصرف شد. و دلیل او برای انصراف این بود که میگفت چون در این کار سر و کار انسان با نامحرمان است لذا دوست ندارم که ادامه تحصیل بدهم و بنا گذاشت که تغییر شغل . بدهد و هر چه اصرار کردیم نتیجه نداشت. سرانجام چون ایشان مقلد حضرت آیت الله العظمی بهجت بود، حقیر پیشنهاد کردم که جریان را به خدمت معظم له برسانم و هر چه ایشان فرمودند عمل شود. تا این که به قم مشرّف شدم و از ایشان در این باره راهنمایی خواستم. ایشان قدری تامل کردند و آنگاه فرمودند خودتان میدانید که این مطلب از مصادیق دَوَرانِ امر بین اهم و مهم است. اگر در پزشکی دیدن و یا لمس بدن نامحرم در کار است طرف دیگر نجات نفس انسان است.بنابراین در صورتی که علاج منحصر به دیدن ولمس  بدن نامحرم باشد چون نجات نفس اهم است. در این صورت ارتکاب مهم به اهمّ جایز است پس از مراجعت به گیلان ماجرا را به آقای دکتر گفتم و او قبول کرد و متقاعد شد که رشته پزشکی را ادامه بدهد و دوران تخصص را طی کرد هم اکنون طبیب متخصص داخلی بسیار معتقد و با تقوی است که جداً نظیر او در رعایت موازین شرعی کمتر پیدا می شود.

۸. برای حاجتی چهل سال دعا کردم

روزی حضرت آیت الله بهجت قبل از شروع درس در رابطه با دعا و کیفیت آن و این که گاهی دعا به اجابت نمیرسد و مصلحت در آن است، فرمودند: ما از عاقبت کار بی خبریم چه بسا مطلبی که مورد تقاضا و مسؤلیت ما قرار گرفته برای ما ضرر داشته باشد. سپس فرمودند: آقایی در نجف اشرف نقل می کرد که من حاجتی داشتم و مدام دعا میکردم و به اجابت نمی رسید. پس از گذشت چهل سال روشن شد که اگر آن دعا به اجابت میرسید به ضرر من بود انگاه فرمودند بعضی ها عجب صبر و استقامت دارند که چهل سال دعا می کنند و خسته نمیشوند. 

۹. روش تربیتی اساتید اخلاق

روزی معظم له در رابطه با کیفیت رفتار اساتید اخلاق با شاگردان خود فرمودند این طور نبود که اساتید بزرگ با شاگردان خود کلاس درس و مذاکره داشته ،باشند بلکه گاهی چندین ماه میگذشت و استاد ما حتی یک کلمه در رابطه با اخلاق صحبت نمیکردند فقط ما مراقب و مواظب رفتار و کردار و نحوه ی زندگی استاد بودیم و تحصیل و درس ما همین بود و .السّلام غالباً چیزی دیگر در کار نبود. البته بنده (قدس) از این فرمایش آقا ناراحت میشدم و پیش خود می گفتم که نکند آقا منظورش از این گفتار این باشد که چند دقیقه صحبتی را که قبل از درس میکنند قطع و حذف کنند ولی حضور آیت الله مصباح یزدی در درس آقا وسیله ی دلگرمی ما بود زیرا ایشان با سؤالهای خود آقا را وادار به صحبت میکردند.

پی نوشتها:

ــــــــــــــــــــــــــــــــــ 

[۱] . حجه الاسلام و المسلمین شیخ هادی قدس در سال ۱۳۱۱هـ ش در روستای «لیماچال» از توابع اشکور رودسر متولد و در سال ۱۳۲۵ وارد حوزه ی علمیه رودسر گردید سپس عازم حوزه ی علمیه قزوین شده و حدود پنج سال سطح را نزد اساتید آنجا به پایان برد و در سال ۱۳۳۴ هـ ش به حوزه ی خارج فقه و اصول از محضر آیات عظام بروجردی، امام خمینی، داماد گلپایگانی و مرعشی نجفی استفاده نمود در این میان بیش از همه از محضر آیت الله العظمی بهجت بهره برد. ایشان بعد از انقلاب در دادگاه انقلاب، کمیته انقلاب اسلامی و دانشگاهها مشغول فعالیت بود و بیش از بیست سال امامت جمعه شهر کلاچای را به عهده داشت و هم اکنون در مدارس علمیه ی قم مشغول تدریس میباشند.

[۲] . فرزند خواهرم و پدرش حجت الاسلام و المسلمین حاج شیخ عبدالحسین رضایی که زمان  مرحوم آیت الله العظمی بروجردی در قم درس خوانده و بعد راهی گیلان شدند و مشغول تبلیغ و ارشاد مردم بودند  و در اوایل انقلاب بدست منافقین کوردل در حوالی روستای بی بالان کلاچای به شهادت رسیدند.

 

 

 

منبع: نکته‌های ناب از بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی بهجت به همراه گفته‌ها و نوشته‌هایی درباره معظم له، رضا باقی‌زاده لنگرودی، ناشر: زائر، قم، چهارم، ۱۳۹۷، ص۱۱۷-۱۲۴٫

ارسال دیدگاه

enemad-logo