
حوزه های علمیه گیلان در گستره تاریخ
دورهء دوم حوزهء علميهء رشت از قرن نهم آغاز و تا قرن پانزدهم تداوم مى يابد. یکی از این علما، عالمشيعه در قرن نهم هجرى عارف نامدار «عبد الكريم گيلانى» (811-767) است كه كتابهاى «الانسان الكامل»، «الكهف الرقيم»، «المناظر الالهية»، «السفر القريب»، «حقيقة اليقين»، «مراتب الوجود»، «شرح مشكلات الفتوحات»، «الكمالات الالهية»، «الناموس الاعظم» و «قاب قوسين» را به رشته تحرير درآورده است.
سیدعلیرضا سیدکباری
دورهء دوم حوزهء علميهء رشت از قرن نهم آغاز و تا قرن پانزدهم تداوم مى يابد. یکی از این علما، عالمشيعه در قرن نهم هجرى عارف نامدار «عبد الكريم گيلانى» (811-767) است كه كتابهاى «الانسان الكامل»، «الكهف الرقيم»، «المناظر الالهية»، «السفر القريب»، «حقيقة اليقين»، «مراتب الوجود»، «شرح مشكلات الفتوحات»، «الكمالات الالهية»، «الناموس الاعظم» و «قاب قوسين» را به رشته تحرير درآورده است.
حوزه علميه رشت
رشت مركز استان گيلان است.گيلان پيش از اسلام به«ديلم»مشهور بود.در منابع تاريخى آمده است:«اين شهر به احتمال قوى قبل از اسلام،در زمان ساسانيان وجود داشته است.» در دوران صفويه مركز گيلان،«بيه پس» از فومن به رشت منتقل گشت و موجب فزونى اهميت بيش از پيش اين شهر گرديد.رشت را درگذشته«دار العمارة»(دار المرز) نيز مىناميدند.اين شهر در قديم تنها راه ارتباطى و بازرگانى ايران از طريق بندر انزلى بهاروپا محسوب مىشد.از زمان شاه عباس دوم تا اواخر حكومت قاجاريه،شهر رشتمركز تجارى بزرگى بوده و كاروانهايى در اين شهر براى خريد ابريشم توقف مىكردند و كالاهاى خود را از اين طريق به بنادر درياى مديترانه ارسال مىداشتند:
دورهء نخست
هرچند در قرن سوم و چهارم،حكومت علويان بر اين ديار نيز استيلا داشتند و آل بويه ازاين سرزمين برآمدهاند،ليكن منابع تاريخى نخستين مدارس ساخته شده از سوى علويان را به شهر آمل نسبت مىدهند.
علامه محقق شيخ آقا بزرگ تهرانى هم تنها به ذكر هفت تن ديلمى در قرن ششم اشاره نموده است. كه نام غالب آنها تركيبى از واژههاى فارسى است و نشانگر اين موضوع است كه اين دوره فرهنگ اسلامى آنچنانكه بايد در بين ديلميان رسوخ نكرده است.
وقتى پا به قرن هفتم مىگذاريم هرچند شمار عالمان شيعى تنها دو نفر ذكر شده،ليكن نامهاى اصيل اسلامى،«ابو الفضل بن شهر دوير»و«حسن بن محمد»بر آنها نهاد شدهاست.
«حسن بن محمد ديلمى»مؤلف كتابهايى بسان«ارشاد القلوب»،«غرر الاخبار»و«اعلام الدين»است كه در اواخر قرن هفتم و اوايل قرن هشتم مىزيسته است. و «ابو الفضل بن شهر دوير»گويا از علماى زيدى است، ولى شيخ آقا بزرگ با ارائهء دليلى ازكتاب«تفسير الكبير»او،ابو الفضل را شيعهء امامى مىداند. در قرن هشتم نيز«حسن بن محمد ديلمى»تنها عالم شيعى اين ديار معرفى شدهاست.
دورهء دوم
دورهء دوم حوزهء علميهء رشت از قرن نهم آغاز و تا قرن پانزدهم تداوم مى يابد.تنها عالم شيعه در قرن نهم هجرى عارف نامدار«عبد الكريم گيلانى»(811-767)است كه كتابهاى «الانسان الكامل»، «الكهف الرقيم»،«المناظر الالهية»،«السفر القريب»، «حقيقة اليقين»،«مراتب الوجود»،«شرح مشكلات الفتوحات»،«الكمالات الالهية»،«الناموس الاعظم»و«قاب قوسين»را به رشته تحرير درآورده است.
دانشوران قرن دهم گيلانى به قرار زير مىباشند:
1-احمد گيلانى
2-پيله فقيه گيلانى اشكورى(پدر عبد الوهاب گيلانى)
3-جلال الدين طالقانى(فرزند شاهين گيلانى)
4-محمد صالح طالقانى
5-على اكبر طالقانى
6-محمود طالقانى
7-عبد اللّه گيلانى(شارح«رسالة الاخلاق»)
8-محمد گيلانى(فرزند احمد،مؤلف«اثبات واجب»در شرح كتاب حسين آلهىاردبيلى به همين نام)
در قرن يازدهم يك نوع تحول در حوزهء رشت ديده مى شود و آن مهاجرت دانشمندان گيلان به شهرها و يا حوزه هاى علميهء ديگر براى فراگيرى علوم يا نشر فرهنگ شيعه است.در اين عصر به عالمان فرزانهاى چون«احمد كچايى زرّافه» برمىخوريم كه از اساتيد شيخ بهايى مىباشد. و يا دانشورانى كه از حوزهء اصفهان،مكتب شيخ بهايى و ميرداماد بهره بردهاند. شمارى از اين عالمان حوزهء رشت به قرار زيرهستند.
1-رفيع الدين محمد بن ملا محمد مؤمن، مشهور به رفيعا گيلانى وى از شاگردان شيخ بهايى است. «الذريعة الى حافظ الشريعة»در مراثى حضرتسيد الشهداء و«تعليقات على اصول الكافى»،از تأليفات اوست.
2-محمد صالح گيلانى(متوفى 1087 ق.)
حكيم محمد صالح گيلانى از شاگردان شيخ بهايى است كه پس از تحصيل علم به يمن رفته و در آنجا مسكن اختيار كرده است.او از دانشمندان بزرگ منطق و رياضيات و ازپزشكان ماهر عصر خويش در يمن بود كه دانش پزشكى را همزمان با آموزش علومعقلى در بيمارستانهاى اصفهان فراگرفته بود.
3-عبد الباقى گيلانى
4-عبد الغفار رشتى او از شاگردان ميرداماد است و بر بعضى از كتابهاى او تعليقاتى نگاشته كه حاشيه بر «الايماضات» و «التقديسات» او را شيخ آقا بزرگ نقل كرده است. «آداب المناظرة» و رساله«المسائل فى الحكمة»به زبان فارسى از كتابهاى اوست.البته وى بر بسيارى ازكتب فلسفى چون«شرح حكمة العين»،«الهيات شفاء»و…حاشيه دارد.
5- عبد الوحيد گيلانى وى از شاگردان شيخ بهايى و متكلمان،فقها و مفسران عصر خويش است. «اثباتالشوق»، «اعلى علييّن»، «آينهء غيبنما» ،«اسرار التوحيد»و…از آثار اوست.
شيخ آقا بزرگ بالغ بر سى تن از علماى گيلان در قرن يازدهم را ذكر كرده است.ماجهت اختصار برخى از مؤلفان اين حوزه را نام مىبريم:
1-محمد سليم گيلانى،نگارنده شرح الالفية.
2-فيلسوف حكيم شمساى گيلانى،مؤلف«التحقيقات»و«حدوث العالم»از شاگردان حكيم الهى ملا صدراى شيرازى.
3-زين الدين على گيلانى،مؤلف«الامر بالمعروف و النهى عن المنكر»،«فضل القرآن»،«رسالهاى در اصول دين».
4-صدر الدين على گيلانى،مؤلف«شرح القانون»در پزشكى.
5-نظام الدين على گيلانى،ملقب به«حكيم الملك»شارح نهج البلاغه به فارسى به نام«انوار الفصاحة و اسرار البلاغة»
6-ملا مير قارى گوكهاى گيلانى،مؤلف«زبدة الحقائق».
علامه تهرانى دانشوران گيلانى قرن دوازدهم را به تعداد عالمان قرن يازدهم ذكركرده كه از فعاليت مستمر حوزهء رشت در دورهء دوم حكايت دارد و اگر پس از برافتادنصفويان حوزهء اصفهان به نوعى ركود علمى رسيد.دانشوران حوزهء رشت چون ديگرعالمان فاضل براى تكميل علوم به حوزهء علميهء نجف مهاجرت نمودند و شمارى از آنانپس از تحصيل دورهء عالى به رشت بازگشتند. سه مدرسه در دورهء دوم حوزهء علميهء رشت تأسيس شدهاند كه به حسب ظاهر هرسه در زمان قاجار بنا گرديدند.هرچند تاريخ بناى«مدرسهء حاجى حسن»معلوم نيستليكن«مدرسهء صدريه»سال 1212 ق.به اتمام رسيده و«مدرسهء مستوفى»به سال 1242ق.بنا شده است.
انقلاب مشروطيت و نهضت جنگل
در رشت نيز مانند برخى از شهرهاى مرزى ايران،دو جبههء موافق و مخالف انقلاب مشروطه وجود داشت.البته اين دوگانگى انديشه نه از جهت مخالفت با اصل انقلاب وتأييد حكومت سلطنتى،بلكه به خاطر توطئههاى دشمنان اسلام پيش آمد.
آية اللّه محمد خمامى از مراجع تقليد رشت مخالف مشروطه بودو بيم آن داشت قدرتهايى چون دولت روس بر ايران اسلامى حاكميت پيدا كنند.چرا كه به چشم مى ديد كه عده اى فرصت طلب و سودجو پرچم روس را بر بام خانههاشان افراشته اند.او هرگزدولت روس را حامى ايران و پشتيبان اسلام نمى دانست و درصدد بود از حضور كشورهمسايه در ايران جلوگيرى كند.
عالمان فرزانه حوزهء نجف نيز انقلاب مشروطه را براى استقرار اسلام و احكام الهىمىخواستند و هرگز به حضور بيگانگان در ايران راضى نبودند.لذا وقتى دولت روس برعليه ايران واكنش نشان داد.آية اللّه خراسانى در جريان اولتيماتوم روس نه تنها اعلام
جهاد داد،بلكه مصمم شد خود به سوى ايران حركت نموده و در جهاد با روس شركتكند و درست در همان روز حركت بهطور ناگهانى از دنيا رفت،كه بسيارى از اهل انديشهدرگذشت وى را مشكوك و توسط ايادى بيگانه مىدانند.چند سال بعد،آن زمان كه جنگ جهانى اوّل دامنهاش را گستراند،سردار انقلاب مشروطه ميرزا كوچك خان،نهضت ديگرى را برپا نمود كه حدود هفت سال(1293-1300 ش.) دوام يافت.
او كه به سال 1298 ق.در محله استادسراى رشت به دنيا آمده و علوم اسلامى را درمدرسهء حاجى حسن صالحآباد و جامع رشتو مدرسهء صالحيه قزوينفراگرفته بود واز سرداران انقلاب مشروطه در فتح تهران محسوب مىگشت با حضور قزاقان روس درايران روبهرو بود كه هستى ايرانيان را مورد تاراج خويش قرار داده بودند.وى با برپايى«هيأت اتحاد اسلام»و جلب نظر عالمان برجسته عصر خويش بسان آية اللّه سيّد حسنمدرس نهضت جنگل را پىافكند تا با بيرون راندن بيگانگان،آزادى و استقلال را بهكشور بازگرداند و اهداف انقلاب مشروطيت را پياده كند.هرچند با شهادت ميرزا و يارانرشيدش نهضت جنگل خاتمه يافت،اما اين جهاد مستمر پيروزىهايى را به همراه آوردكه مىتوان به موارد زير اشاره نمود:
1-شكست حاكم دستنشانده روس در فومنات
2-شكست مفاخر الملك رئيس شهربانى رشت،كه از سوى كنسول روس به اين مقام رسيده بود.
3-پيروزى در جنگ ماكلوان.
4-اخراج قواى روس از گيلان.
5-شبيخون به قواى انگليس.
6-تعهد دولت انگليس در عدم مداخله امور داخلى ايران.
-اعلام جمهورى گيلان(در 18 رمضان 1338 ق.).
حوزهء علميهء لاهيجان
لاهيجان از شهرهاى استان گيلان است.نام آن در اصل لاه-جان بوده است كه«لاه»به معنى«ابريشم»و«جان»پسوند مكان مىباشد و در نتيجه معنى لاهيجان،شهر ابريشماست.ساختمانهاى قديم لاهيجان اغلب به سبك معمارى دورهء صفويه است.ديوارهاى قطور با ارتفاعى قريب به پنج متر و كوچه هاى پيچ درپيچ نمودارى از نماى شهر درگذشته مىباشد.
پيشينه حوزهء علميهء لاهيجان به عصر صفوى مىرسد،هرچند ممكن است سابقه آنپيش از اين زمان باشد.ليكن مدارك تاريخى ما را به اين دوره راهنمايى مىكند.يكى ازعمدهترين مدارك تاريخى،پيشينهء مدارس علميه در اين شهر شيعهنشين است.
از عصر صفويان مدرسه يا مدارسى در اين ديار برپا شده كه به قرار زير مىباشند:
1-مدرسهء كيافريدون
قدمت اين مدرسه به حدود سال 900 ق.مىرسد.امروز اثرى از اين بنا نيست.
2-مدرسهء متصل به مسجد جامع
اين مدرسه چون غالب مدارس علميه متصل به مسجد جامع شهر بود،مدرسهاى كهتا مدتها پيش طلبهنشين بوده است.
علامه محقق شيخ آقا بزرگ نيز در طبقات اعلام الشيعة حضور عالمان شيعه درلاهيجان را از قرن نهم ثبت كرده است.برخى از عالمان حوزهء علميهء لاهيجان در ايندوره عبارتند از:
1-محمد لاهيجى
عارف فرزانه مولى شمس الدين محمد لاهيجى مؤلف«مفاتيح الاعجاز فى شرحگلشنراز»از دانشوران اين دوره است.او استاد«مير صدر الدين دشتكى»،«جلال الديندوانى»و«قاضى مير حسين ميبدى يزدى»است كه در شعر به«اسيرى»تخلص مىكرد.
2-احمد بن محمد لاهيجى
وى به سال 921 در شيراز از دنيا رفته و در كنار پدرش به خاك سپرده شده است.
3-شيخزاده لاهيجى
احمد فدائى فرزند شمس الدين محمد اسيرى نوربخشى،در شيراز تولد يافته و بزرگ شد.شاه اسماعيل وى را سفير خويش در ماوراء النهر نمود و او با عالمان آن ديار به مناظره پرداخت و پس از مراجعتش در شيراز اسكان يافت و به سال 927 از دنيا رفت.
فدايى در شعر يد طولايى داشت.
4-عبد الوهاب لاهيجى
وى فرزند«پيله فقيه»است.
5-على لاهيجى
وى فرزند شمس الدين حسين،مؤلف«تاريخ گيلان»است كه به«تاريخ خانى»مشهور شده است.آغاز تأليف اين كتاب محرم 921 ق.و انجام آن صفر 922 ق.است.
6-محمود لاهيجى
محمود فرزند محمد بن على بن حمزه از برترين شاگردان شهيد ثانى است و«منصوربن حسن بحرانى»از شاگردان محمود لاهيجى است.
7-احمد لاهيجانى
جمال الدين بن محمد از شاگردان شيخ بهايى و از علماى قرن يازدهم هجرى است ووى كتاب استادش در نحو را تحت عنوان«الفرائد الشمسية فى شرح الفوائد الصمدية»شرح كرده است.
8-محمد باقر لاهيجى
وى فرزند عبد الرزاق و مترجم كتاب«بصائر الدرجات»اثر صفار است كه در«شاهجهانآباد»از شهرهاى هند آن را به تاريخ 1083 به پايان رسانيده است.گويا وى از مدرسان آن شهر است.
9-عبد الرزاق لاهيجى
عبد الرزاق فرزند على بن حسين گيلانى متخلص به«فياض»از شاگردان ملا صدراىشيرازى و داماد است كه به سال 1072 ق.از دنيا رفته است.«گوهر مراد»،«الشوارق»،«المشارق»،و«سرمايهء ايمان»برخى از آثار كلامى و فلسفى اوست.
از ديگر عالمان قرن يازدهم لاهيجان مىتوان به«قطب الدين محمد اشكورىلاهيجى»،«غياث بن محمود لاهيجى»،«على لاهيجى»،و«محمد شريف فرزندمحمد رضا لاهيجانى»از شاگردان خليل بن غازى قزوينى و«يحيى لاهيجى»از شاگردانشيخ بهايى اشاره نمود.
شيخ آغا بزرگ تقريبا از حدود ده نفر دانشمند لاهيجانى در قرن دوازدهم ياد كردهاست.كه از رشد حوزهء علميهء لاهيجان در اين قرن حكايت مىكند.آنچه كه در خصوصفرزانگان اين ديار گفتنى است،تمايل آنان به فلسفه و عرفان اسلامى است كه فياضلاهيجى مؤلف شوارق و محمد لاهيجى شارح گلشن راز از بارزترين نمونههاى آن حوزهءجليل القدر است.
حوزه علمیه شیعه در گستره جهان، سیدعلیرضا سیدکباری، امیر کبیر، اول، 1378ش، تهران، ص 540- 548