مصاحبه با همسر شهید نامجو
لطفا شمه ای از بیوگرافی شهید نامجو را برای خوانندگان ما بیان بفرمایید. بسم الله الرحمن الرحیم؛ در سال ۴۹ با شهید نامجو ازدواج کردم و با این ازدواج دگرگونی اساسی در اعتقادات و تفکرات من بوجود آمد و در معاشرت با او بتدریج روحیات مذهبی من اوج گرفت. شهید نامجو به بالا رفتن معلومات […]
لطفا شمه ای از بیوگرافی شهید نامجو را برای خوانندگان ما بیان بفرمایید.
بسم الله الرحمن الرحیم؛ در سال ۴۹ با شهید نامجو ازدواج کردم و با این ازدواج دگرگونی اساسی در اعتقادات و تفکرات من بوجود آمد و در معاشرت با او بتدریج روحیات مذهبی من اوج گرفت. شهید نامجو به بالا رفتن معلومات من اهمیت می داد، او در حیات پربرکتش علاوه بر همسری شایسته، آموزگاری پرحوصله برای من بود. در خانه خوش برخورد و مهربان بود. و مرا از مدتها پیش برای چنین روزی (شهادتش) آماده می کرد و عاقبت نیز به آرزوی دیرینه اش (فیض ملاقات با پروردگار) رسید.
نامجو مرد تقوا و استقامت بود، سر تا پای وجودش عشق به خدا، قرآن، اسلام، امام و پیروی از خط رهبرش بود. از همان ابتدا مقلد امام بود. در دنیا به هیچ چیز دلبستگی نداشت و هرگز پایبند ظواهر زندگی نبود. مادیات برایش بی ارزش بود، تمام توجهش به معنویات بود.
وی به علت کار زیاد اکثرا دیروقت به منزل می آمد و صبح زود بعد از خواندن نماز بدنبال مسئولیتهایش می رفت. باوجود مشاغل مهم و زیاد هرگز از کار کردن گله نمی کرد و توصیه اش این بود در جمهوری اسلامی باید کمتر خورد، کمتر استراحت کرد و بیشتر فعالیت کرد.
نماز و روزه اش هرگز ترک نمی شد. در نیمه های شب به نماز می ایستاد و از خدای خویش طلب شهادت می کرد.
همانطور که گفتم به علت مشاغل زیاد اکثراً در منزل نبود و با وجود خستگی زیاد سعی می کرد اخلاق اسلامی اش را حفظ کرده و صبورانه رفتار کند.
اگر من در اثر کار یا موضوعی خسته و بی حوصله می شدم او مرا آرامش و تسکین می داد و همیشه و همیشه از کارهایم تقدیر می کرد. او همواره میگفت بار سنگین زندگی و مسئولیت بزرگ کردن و پرورش جسمی و روحی بچه ها با تو است و خود دنبال مسئولیت ها بود چون کار در راه خدا را مهمتر از همسر و فرزند می دانست. کارش فقط برای رضای خدا بود نه برای شغل و مقام.
شهید نامجو رابطه عاطفی خاصی با بچه ها داشت در اوقاتی که در منزل حضور داشت، علاوه بر پدر بودن همبازی خوبی نیز برای بچه هایش بود. با آنکه شبها دیروقت به منزل می آمد و صبح بعد از نماز از خانه خارج می شد، اما هر موقعی که در منزل بود از هر فرصتی استفاده می کرد و با بچه ها صحبت می کرد.
او سعی می کرد روابط پدر و فرزندی خود را بنحو احسن حفظ کند. و در رابطه با مسائلی که در منزل اتفاق می افتاد بی تفاوت نبود، جزئی ترین خطا و اشتباه را تذکر می داد.
در زمان انقلاب در تمام تظاهرات شرکت می کرد. او همزمان با تدریس در دانشکده در مورد سیاست هم با دانشجویان صحبت می نمود، اثر فوق العاده ای بر روی شاگردان داشت در زمان تدریسش شاید بتوان گفت یکی از اولین هسته های مبارزاتی را در ارتش بوجود آورد.
دانشکده را به فیضیه ارتش تبدیل کرده بود و به همین خاطر می توانم بگویم الان که نامجو نیست هرکدام از شاگردهایش یک نامجو هستند. مرتب نوار اعلامیه امام را در بین دوستان و آشنایان پخش می کرد و از این کارش هیچ هراسی نداشت اگر با لباس شخصی در تظاهرات شرکت می کرد و مورد سوءظن قرار می گرفت فوراً در اولین فرصت لباسش را عوض کرده و به فعالیت می پرداخت.
با شهید آیت ، شهید منتظری و شهید کاهدوز جلساتی داشتند.
در سال ۴۵یا ۴۶ بود که وارد یک گروه سیاسی شد که دارای خط مشی کاملاً نظامی بود و شهید نامجو اولین فرد نظامی وارد در آن گروه سیاسی بود اما بخاطر هوشیار بودن و دقیق عمل کردن وی بود که هیچگاه نتوانستند مدرکی از او بدست بیاورند.
چه خاطره جالبی از شهید نامجو به یاد دارید؟
در یکی از روزها که شهید نامجو برای شرکت در تظاهرات می رفت با چند بچه خردسال روبرو شد که شعار مرگ بر شاه می گفتند و بچه ها با دیدن شهید نامجو که لباس نظامی بر تن داشت هراسناک شدند و به گوشه ای رفتند اما شهید نامجو تاب تحمل چنین صحنه ای را نداشت فوراً به میان بچه ها رفت و شعار مرگ بر شاه سر داد و لحظه ای بعد بچه ها هم که ترسشان ریخته بود شروع کردن به شعار دادن و کم کم جمعیت در همان نقطه جمع شد و بصورت تظاهرات راه افتادند.
رابطه شهید نامجو با سپاه بویژه با شهید کلاهدوز به چه صورتی بود؟
قبل از انقلاب ایشان جلسات زیادی با شهید کلاهدوز و سایر دوستان داشتند و ما بی خبر بودیم. که بعد از انقلاب کم کم با خبر شدیم.
شهید نامجو آنچنان به سپاه علاقه داشت که برادران دانشجو را وارد می کرد ابتدا یک دوره دو ماهه در سپاه آموزش ببینند بعد وارد دانشکده بشوند.
برای وحدت سپاه و ارتش زیاد تلاش می کرد و می توانم بگویم اولین نفری بود که شعار ارتشی، سپاهی دو لشکر الهی را عنوان کرد.
شهید نامجو یک بینش سیاسی عجیبی داشت. آینده را خوب پیش بینی می کرد.
راجع به انقلاب و امام خمینی با بچه ها صحبت می کرد و عجیب اینکه هرچه را پیش بینی می کرد اتفاق می افتاد.
وقتی خبر شهادت همسرتان را شنیدید چه حالی به شما دست داد؟
طبیعی است که انسان وقتی یک بعدی از قضیه را نگاه می کند ناراحت می شود، ابتدا من نیز همینطور شدم، اما وقتی طرف دیگر قضیه را نگاه کردم که همان لقاءالله بود متوجه شدم که او به آرزویش که همانا شهادت و دیدار خدا بود رسیده است.
او همیشه توصیه می کرد که اگر من شهید شدم شما گریه نکنید و ای نموضوع ار بارها و بارها به دخترم گفته بود و دخترم نیز روی این موضوع حساسیت خاصی داشت و ما چون او را دوست داشتیم، گفته ها و سفارش هایش هم برایمان دوست داشتنی بود و قابل احترام. گرچه از دست دادن این عزیزان بسیار سنگین است. اما رفتنش برایم آنچنان سازنده و آغاز تحولی بزرگ بود که خود تمامی سنگینی بار مسئولیتش را بر دوشم احساس می کنم و راضی ام به رضای حق تعالی.
چه پیامی برای خانواده های شهدا و مردم دارید؟
مادران جوان و همسر از دست داده باید بدانند که نسئولیت بزرگی بر دوش دارند که مهمترین آنها فرزندان هستند و باید رفتارشان چنان باشد که جای خالی پدر را پر و کمبودهای عاطفی و احساسی آنها را جبران کند.ما باید از حضرت زینب (س) آن اسطوره مقاومت و ایثار و مجاهدت درس بگیریم وبا پرورش اسلامی فرزندان و توصیه آنها به راه شهدا، خود نیز آماده برای شهادت باشیم. من افتخار می کنم که خود را همسر شهید نامجو و مادر کودکان او بنامم بسیار مسرت بخش و شادی آور است که خود را در شمار یکی از پیروان ناچیز حضرت فاطمه قلمداد کنم. رسالت و نقش زن در جامعه ای مادران، فرزندان و همسرانشان را و همه، یکدیگر را به جنگ وشهادت در راه خدا تشویق کنند دیگر امکان ندارد که این جامعه به ذلت و بدبختی و استعمار تن دهد.
پیام من به خانواده شهدا بخصوص همسران شهید داده این است که به خاطر خدا وبه خاطر مصالح انقلاب همانند فاطمه زهرا(س) بردباری را پیشه خود سازند و به رضای خدا راضی و به خواسته اوتسلیم باشند و بدانند که مرگ راهی است که به هر حال باید رفت پس چه بهتر که این راه با سعادتمندی و افتخار طی شود و هر وقت که مصیبت بر آنها سنگینی می کند و به یاد عزیز از دست رفته شان می افتند همان طور گه امام عزیز فرمودند به یاد سید الشهدا باشند. به یاد عاشورا و صحنه کربلا باشند بدانن که مصیبتشان از مصیبت حسین (ع) بیشتر نیست و بدانند که که عزیزانشان از علی اکبر و علی اصغر و سایر شهدا عزیزتز نیست. صبر و تحمل را پیشه کنند و مبادا شهادت عزیزشان باعث شود که کفران نعمت کنند. این عزیزان و این شهدا همه نعمتهایی بودند که خدا به امانت به ما داده بود.
وپیامم به عموم امت مسلمان و به تمام خواهران وبرادران ایرانی این است که عظمت انقلاب ابرقدرتها را واقعاًَ به زانو در آورید. این انقلاب خونهای زیادی از ماگرفته و باز هم خواهد گرفت. روزی نیست که دهها شهید در جبهه ها نداشته باشیم شما باید در پشت جبهه به جبهه ها فکر کنید برای سربازان و پاسداران کمک و همکار باشید. بدنیا دل نبندید. سعی کنید به هر ترتیبی که می توانید در حرکت انقلاب مؤثر باشید.
منبع: مجله پیام انقلاب، شماره ۶۸، مهر ۱۳۶۱، ص۴۸ و ص۴۹