
… و ساعتی بعد، سفیدیِ برف، رنگ فلق میگیرد از خون شهید / لحظات شهادت میرزاکوچک جنگلی
قربان صحرایی چاله سرایی
متن ادبی زیر که به زبان محلی تالشی سروده شده است، بیانگر اخرین لحظات زندگی پر از افتخار سردار شهید جنگل است که در کشاکش بوران و برف، خود را در قله های ایستادگی تنها می بیند و جان خویش را در راه هدف مقدسش نثار می کند. برای استفاده عموم مخاطبین، معانی کلمات محلی در پاورقی آورده شده است.
قربان صحرایی چاله سرایی
اشاره: متن ادبی زیر که به زبان محلی تالشی سروده شده است، بیانگر اخرین لحظات زندگی پر از افتخار سردار شهید جنگل است که در کشاکش بوران و برف، خود را در قله های ایستادگی تنها می بیند و جان خویش را در راه هدف مقدسش نثار می کند. برای استفاده عموم مخاطبین، معانی کلمات محلی در پاورقی آورده شده است.
اینجا «اَلاشستان»[۱] است، با قامتهای قیام کرده
دوره «گرمشَه وا»[۲] سپری شده، برگی بر راشی نیست
بادی سرد و سوز میوزد، از سمت «اسکله»[۳]
گویی صدای خشن سرخپوشان[۴] است که بدین سو زوزه میکشد
نهیب قلدر[۵] هم شنیده میشود، از «پل منجیل»
اما اینجا «ماسوله» است، حومه «فومنات»
مردی «شکَهپوش»[۶] میآید، «باشْلَق»[۷] به دوش
و «چموش»[۸] را گره زده است به «پاتاوَه»[۹]
«چَنگیلَه»ای[۱۰] در کار نیست، اما «گیرَوِه»اش[۱۱] رنگین است
یادگاری است از «مَشتَه گیریَهناز»[۱۲]
«چَرَه»[۱۳] را «کَبلا تَمَز»[۱۴] آورده بود
«مَشتَه نازَقَه»[۱۵] از «بورچِمَه کاوی»[۱۶] پشم چید، با دست سیادتش
نَخَش را «گلنجَه بیبی»[۱۷] رِشْت،[۱۸] با عشق به آزادگی
و «جواهرخانم»[۱۹] به پایش کرد، روز عسل
اینک «پَمْچالَه گل»[۲۰] پژمرده، بر پای این گیلهمرد
روی پنجهی پا، راه میرود با قامت تنومندش
سینهکش «مولومَه بند»[۲۱] را طی میکند، با گامهای بلندی
«جیرَپِرَه» و «کَفاسوئَه»[۲۲] برایش هموار است، همچون «نَرَه بَند»[۲۳]
شاید آنسوی این دیار، بیابد یاوری را
دیگر غریب و بیکس افتاده این آزادهمرد
«غلامعلی بابا»[۲۴] رفته است،
همانی «که خود آسان بشد و کار وی را مشکل کرد»[۲۵]
«نعمتخان» هم که پر کشید، سیاهپوش شد «آلیان»[۲۶]
بر «پَرَچِلَه»[۲۷] خانه «مَشتی علیشاه»[۲۸] پرچم سوگ نصب است …
اینک غریب و بیکس است، این گیلهمرد تنها
وزش طوفان، سهمگین است و ناجوانمردانه …
از «اولَسَبِلَنگا» میگذرد، «سوئَه چالَه» را نیز
و «نَمْنَه پِشت» را رد میکند …[۲۹]
هیچ قزاق و سرخپوشی حریفش نشد
حتّی قلدر با بریگاد و کبکبهاش
امّا این طوفان و «بوران»[۳۰] پیامی دارد
دیگر رمقی نمانده است
«خزر» موج میزند در آن «کاسَه چِمون»[۳۱]
«گائوک»[۳۲] در جا میزند و بر جای میماند
زانوان گیلِهمرد سست میگردد
«پَمْچالَه گلِ» «گیرَوِه»اش[۳۳] ساعتی است یخ زده،
اما «مبارک با»یش[۳۴] آشکار است
و این اولین تبریک است به پهلوانِ قهرمانِ عرصه تاریکی
تسبیح تربت سالار کربلا یخ میزند بر دستش
و بر نگین انگشترش قندیل «فُرات» است آویزان
… و ساعتی بعد، سفیدیِ برف، رنگ فلق میگیرد از خون شهید
و محاسن بلندش را خضاب میبندد
یا للعجب! اینجاست که خون، حنا میشود!
و اینگونه بود که «اَلالَه پِشْتَه»[۳۵] متولد شد.
راستی! چقدر تو رواج داری در گستره «الاشستان» ایران، ای «کوچک» بزرگ!!
توجه: این متن در سال ۹۳ در پایگاه خبری ماسال نیوز به ادرس http://masalnews.ir/6660 منتشر شده بود البته بدون پاورقی و معانی کلمات محلی.
———————————————————————————-
[۱] . درخت جنگلی راش، راشستان. این درخت بومی تنومند، قامتی افراشته همچون سرو دارد و در فرهنگ شفاهی تالشان، کم و بیش کاربرد و جایگاه سرو در فرهنگ فارسی را دارد.
[۲] . باد گرم پاییزی، یکی از بادهای موسمی گیلانزمین که برگریزان را تسریع میکند
[۳] . کنایه از بندر انزلی
[۴] . ارتش سرخ روسیه تزاری.
[۵] . کنایه از رضاخان میرپنج، استبداد داخلی و عامل مستبد سرسپرده انگلیس
[۶] . کُت و بالاپوش مردانه تهیه شده از پشم گوسفند
[۷] . ردا و شنل تالشی مردانه تهیه شده از پشم گوسفند
[۸] . پایافزار، کفش سنتی چرمی مخصوص تالشان و گیلکان در عصر مشروطیت و قاجار و قبل از آن
[۹] . نوعی ساق مردانه بافته شده از پشم گوسفند
[۱۰] . دستکش محلی بافته شده از پشم گوسفند
[۱۱] . جوراب محلی بافته شده از پشم گوسفند
[۱۲] . نام زن تالشی قدیم که با پیشوند «مشهدی» متبرک شده
[۱۳] . دوک نخ ریسی تالشی
[۱۴] . کربلایی تَـمَز، نامی قدیمی و مردانه در تالش
[۱۵] . مشهدی سید نازآقا، نامی مردانه و سیّد قدیمی در تالش
[۱۶] . گوسفند جوان با پشم سفید و چشم بور
[۱۷] . عمه گلنجه، نام زن تالشی قدیمی
[۱۸] . ریسید، بافت
[۱۹] . همسر میرزا کوچکخان جنگلی
[۲۰] . گل پامچال، در اینجا نقش و طرحی است بر جوراب محلی تالشی
[۲۱] . قله شاه معلم بین ماسال و ماسوله در استان گیلان
[۲۲] . به ترتیب سربالایی و سرازیری
[۲۳] . اسم مکانی هموار و مستقیم در مراتع تالش
[۲۴] . غلامعلی بابا ماسولهای، نام یکی از فرماندهان میرزاکوچک جنگلی که در جنگ ییلاق «سیفی» شاندرمن شهید شد
[۲۵] . اشاره به مصرعی از حافظ که میرزا در سوگنامه شهادت غلامعلی بابا نوشت
[۲۶] . نعمت الله خان آلیانی، از آخرین نفراتی که همراه میرزا بود و قبل از رسیدن به قله کوه به شهادت رسید
[۲۷] . دامنه و حاشیه بارانگیر خانه
[۲۸] . مَشتی علیشاه چومثقالی، یکی از یاران میرزاکوچکخان جنگلی
[۲۹] . نام سه ییلاق در ماسال گیلان که میرزا از آنان عبور کرد تا به سمت روستای گیلوان در حومه خلخال برود
[۳۰] . کُلاک و برف و باران شدید
[۳۱] . کنایه از چشمان زاغ میرزاکوچکخان
[۳۲] . گائوک آلمانی که ظاهراً میرزا وی را هوشنگ صدا میکرد، آخرین نفری که همراه سردار جنگل بود
[۳۳] . نقش و طرح گل پامچال در جورابش
[۳۴] . اینجا یکی از نقوشی است سنتی بر جورابهای محلی تالشی
[۳۵] . مشهد و محل شهادت میرزا کوچک خان جنگلی که به «اَلالَه پِشتَه» موسوم گشت. به معنی آلاله زار، لالهزار . البته در فصل بهار این نقطه از ییلاقات ماسال، از لالهها و شقایقهای خونرنگ و زیبایی پُر میشود که بسیار دیدنی، تماشایی و رؤیایی است.