فریفته شدن خواص به پست و مقام و ضربه به نهضت جنگل
در چنین روزهایی سردار جنگل و یاراش که فریاد نه شرقی و نه غربی سر داده بودند و پرچم لاالهالااللّه برافراشته بودند توسط دیکتاتوری رضاشاه به شهادت رسیدند؛ اما دردناک تر از آن، فریفته شدن عده ای از خواص به وعدههای دنیوی و پست و مقام های پوشالی بود.
اما سرنوشت دو تن از بزرگترین خائنین به نهضت اتحاد اسلام چه بود؟ در ادامه می خوانید:
حنانه سفرگر
سوز و سرمای آخرین ماه پاییز یاد آور شهادت سبز سرو بی سر گیلان، روحانی شهید میرزا کوچک خان جنگلی است.
در چنین روزهایی سردار جنگل و یاراش که فریاد نه شرقی و نه غربی سر داده بودند و پرچم لاالهالااللّه برافراشته بودند توسط دیکتاتوری رضاشاه به شهادت رسیدند؛ اما دردناک تر از آن، فریفته شدن عده ای از خواص به وعدههای دنیوی و پست و مقام های پوشالی بود.
اما سرنوشت دو تن از بزرگترین خائنین به نهضت اتحاد اسلام چه بود؟ در ادامه می خوانید:
خالو قربان: طبق اسناد موثق کتاب سردار جنگل نوشته فخرایی، خالوقربان پس از هدیه کردنِ سر بریده میرزا کوچک خان به رضاشاه انگلیسی، ملقب به سردار ظفر شده، برای جنگ با اسماعیل آقا سمیتقو به آذربایجان فرستاده میشود. کریم خان کُرد هم که زمانی در رشت حکومت داشت و از یاران جنگل بود اما؛ قصد داشت به جای تسلیم شدن، از خالوقربان جدا شود، لکن با مخالفت رفقایش مواجه شد.
کریم خان کُرد در یکی از روزهای نبرد با قوای سمیتقو، خاطرات شیرین دوران حکمفرماییاش در رشت را به یاد می آورد، روزهای زیبای مبارزه در رکاب کوچک جنگلی را با ذلت و نکبت این ایام مقایسه میکند و در یک حرکت عصبی خالو قربان را مورد حمله قرار داده و بعد از گفتن دشنام هایی به زبان کردی، وی را به قتل میرساند.
احسان اللّه خان: او که فریفته قدرت شوروی و بلوک شرق شده بود، به بهانه گرایش به کمونیسم جنگلی های مسلمان را دعوت میکرد دست از نماز خواندن و تقیدات مذهبی بردارند اما وقتی پیشنهاد وی با استقبال مواجه نشد در سختترین شرایط به همراه محمد جعفر کنگاوری و عدهای دیگر سوار بر کشتی شدند و به باکو رفتند. احسان اللّه خان هم که در ابتدا از حزب کمونیسم لقب«رفیق سرخ» گرفته بود، به مرور ملزم به رعایت سکوت سیاسی شد و در نهایت پس از تحمل حبس و شکنجه، در دادگاه بیست دقیقه ای استالین، به اتهام همکاری با انگلیس و جاسوسی برای ایران محکوم به اعدام شد.
با مرور این عبرتها شاید بتوان گفت که استقامت و پایداری، یکی از کلیدیترین راههای دوری از فریفته شدن به دنیا و ظواهر آن است.
آری در طول تاریخ امثال عبدالله بن عمرها فراوانند که علیرغم جایگاه تاثیرگذارشان، یک روز از ترس عدل علی(ع) با او بیعت نکردند مبادا مالشان به خطر بیفتد؛ و یک روز دیگر به یاری امام حسین (ع) نرفتند از ترس اینکه مبادا جانشان در خطر باشد، و سرآخر مجبور شدند به جای بیعت با دست بروند با پای حجاج بن یوسف ملعون بیعت کنند!
و چنین است وعده خداوند یکتا در کتاب آسمانی قرآن کریم:
إِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا فَلَا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ (آیه ۱۳ سوره احقاف) کسانی که گفتند: «پروردگار ما «خداوند یگانه» است»، سپس استقامت کردند، نه ترسی بر آنان است و نه اندوهگین می شوند.